ابزار وبمستر

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۸
فایلستان

خبرنداری پدرکه زجرشوم ای دغا

بروب گذاری مرا یک امشب ای مه لقا

بروی نعشت کنم فغان و آه نوا

نیلی بین عارض دخترنالان تو



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۷
فایلستان

خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد

هوای تربت سلطان نینوا دارد

خوش آن که از وطن خویشتن خیال سفر

به سوی روضه فرزند مصطفی دارد

خوش آنکه در همه عمر میل کرب و بلا

پی زیارت دلبند مرتضی دارد

به تحت قبه آن شاه مستجاب شود

اگرکسی طلب حاجت از خدا دارد

به هر دیار بود دردمند بیماری

ز خاک درگه او دیده شفا دارد

برو به کرب و بلا و ببین ز شاه و گدا

به درگه شه دین روی التجا دارد

اگر حیات ابد همچو خضر می‌طلبی

فرات خاصیت چشمه بقا دارد

به آب کوثر و تسنیم اعتنا نکند

کسی که در لب شط فرات جا دارد

به زائران خود از ساق عرش شاه شهید

نظر به جانب هر یک جدا جدا دارد

برو رواق ابوالفضل را ببین که شرف

هزار مرتبه بر عرش کبریا دارد

ببین چه جاه و جلالی از او نموده به روز

ببین چه روضه و ایوان با صفا دارد

ز زائران برادر نماید استقبال

ببین چقدر علمدار باوفا دارد

خدا نصیب کند وادی السلام نجف

به هر که رو به سوی شاه اولیا دارد

برو مقام علی را ببین به شهر نجف

که خاک درگه او طبع کیمیا دارد

اگر که آرزوی قرب کبریا داری

نظاره کن که علی روی حق نما دارد

مزار مسلم و هانی به مسجد کوفه

برو ببین که چه نور و چسان ضیا دارد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۶
فایلستان

خاک عم بر سر گلزار جهان باد امشب

رفته گلزار نبوت همه بر باد امشب

خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت

خرگه معدلت از آتش بیداد امشب

سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون

خانۀ محکم تنزیل ز بنیاد امشب

شد سرا پردۀ عصمت ز اجانب ناپاک

در رواق عظمت زلزله افتاد امشب

شده از سیل سیه کعبۀ توحید خراب

وین عجبتر شده بیت الصنم آباد امشب

از دل پرده نشینان حجازی عراق

می دود تا بفلک ناله و فریاد امشب

شورش روز قیامت رود از یاد گهی

کز ابوالفضل کنند اهل حرم یاد امشب

از غم اکبر نا شاد و نهال قد او

خون دل می چکد از شاخۀ شمشاد امشب

نو عروسان چمن را زده آتش بجگر

شعلۀ شمع قد قاسم داماد امشب

مادر اصغر شیرین دهن از داغ کباب

تیشه بر سر زند از غصه چه فرهاد امشب

حجت حق چه بنا حق بغل جامه رفت

کفر مطلق شده از بند غم آزاد امشب

بانوان اشکفشان، لیک چو یاقوت روان

خاطر زادۀ مرجانه بود شاد امشب

دیو، انگشتر و انگشت سلیمان را برد

نه عجب خون رود از چشم پریزاد امشب

ای دریغا که به همدستی جمال لعین

دست بیداد فلک داد ستم داد امشب

چهرۀ مهر سیه باد که بر خاکستر

خفته آن آینۀ حسن خدا داد امشب

برق غیرت زده در خرمن هستی ز تنور

که دو گیتی شده چون رعد پر از داد امشب



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۵
فایلستان

سیل غم حمله چنان کرد که آب از سر رفت

نوجوان اکبر رفت

خشک لب با دل تفتیده و چشم تر رفت

روح پیغمبر رفت

گلشن آل نبی ز آتش بیداد بسوخت

سرو آزاد بسوخت

چمن فاستقم از باد فنا یکسر رفت

نه که برگ و بر رفت

نخلۀ طور ز سوز عطش از پا افتاد

شاخ طوبی افتاد

دود آه دل شه تا فلک اخضر رفت

وز فلک برتر رفت

یک فلک ماه نمود از افق حسن غروب

آه از آن طلعت خوب

تیره شد روی دو گیتی چو مه انور رفت

چشمۀ خاور رفت

یک چمن سرو شد از تیشۀ بیداد قلم

از گلستان قدم

تا قد و قامت رعنای علی اکبر رفت

نخل شکر بر رفت

دره التاج نبوت چه عقیق گلگون

شده غلطان در خون

تا ز شهزادۀ آزاد سر و افسیر رفت

از دم خنجر رفت

شاه را نالۀ شهزاده چه آمد در گوش

شد در افغان و خروش

پیر کنعان بسر پور روان پرور رفت

جانش از پیکر رفت

یوسفی دید ز سر پنجۀ گرگان صد چاک

کز سمک تا بسماک

نالۀ وا ولدا زان شه گردون فرّ رفت

تا در داور رفت

عندلیبانه بر آن غنچۀ خندان بگریست

چون بخونش نگریست

گفت ما را بجگر آنچه ترا بر سر رفت

بلکه افزون تر رفت

ای گل گلشن توحید نهال امید

بتو آخر چه رسید

بوستان خرم و سبز است و گل احمر رفت

نو نهال تر رفت

ای دهان تو روانبخش دو صد خضر و مسیح

که شدی تشنه ذبیح

آب تو از لب شمشیر و دم خنجر رفت

که بر آن خنجر رفت

نوجوانا قد سرو تو زمین گیرم کرد

غم تو پیرم کرد

تو برفتی و بیکباره دل و دلبر رفت

جان و جان پرور رفت

بی فروغ رخت ای شمع جهان افروزم

تیره چون شب روزم

روشنی بخش دل و دیدۀ من دیگر رفت

تا دم محشر رفت

کوکب بخت من از اوج سعادت افتاد

رفت اقبال بباد

وه چه زود از نظرم آن حسن المنظر رفت

آن بلند اختر رفت

ای جوان مرگ من و حسرت دامادی تو

غم ناشادی تو

آرزوها همه با جان من از تن در رفت

نا مراد اکبر رفت

وای بر حال دل غم زدۀ لیلی باد

که ندیدت داماد

خبرت هست چها بر سر این مادر رفت

بی پسر آخر رفت

سر به صحرا زده لیلی ز غمت ای مجنون

با دلی غرقه به خون

تا بشام غم از این دشت بلا یکسر رفت

بی سر و سرور رفت

خاک غم بر سر دنیا که وفا با تو نکرد

جز جفا با تو نکرد

خرمن عمر گرانمایه به یک صرصر رفت

یک جهان اکبر رفت



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۴
فایلستان

چشمۀ خور در فلک چارمین

سوخت ز داغ دل ام البنین

آه دل پرده نشین حیا

برده دل از عیسی گردون نشین

دامنش از لخت جگر لاله زار

خون دل و دیده روان ز آستین

مرغ دلش زار چه مرغ هزار

داده ز کف چار جوان گزین

اربعه مثل نسور الربی

سدره نشین از غمشان آتشین

کعبۀ توحید از آن چار تن

یافت زهر ناحیه رکنی رکین

قائمۀ عرش از ایشان بپای

قاعدۀ عدل از آنها متین

نغمۀ داودی بانوی دهر

کرده بسی آب دل آهنین

زهره ز ساز غم او نوحه گر

مویه کنان موی کنان حور عین

یاد ابوالفضل که سر حلقه بود

بود در آن حلقۀ ماتم نگین

اشکفشان سوخته جان همچو شمع

با غم آن شاهد زیبا قرین

ناله و فریاد جهان سوز او

لرزه در افکنده بعرش برین

کای قد و بالای دلآرای تو

در چمن ناز بسی نازنین

غرۀ غرای تو الله نور

نقش نخستین کتاب مبین

طرۀ زیبای تو سرو قدم

غیب مصون در خم او چین چین

همت والای تو بیرون ز وهم

خلوت ادنای تو در صدر زین

رفتی و از گلشن یاسین برفت

نوگلی از شاخ گل یاسمین

رفتی و رفت از افق معدلت

یکفلکی مبر رخ و مه جبین

کعبه فرو ریخت چه آسیب دید

رکن یمانی ز شمال و یمین

ریخت چه بال و پر آن شاهباز

سوخت ز غم شهپر روح الامین

آه از آن سینۀ سینا مثال

داد ز بیدادی پیکان کین

طور تجلای الهی شکافت

سر انا الله بخون شد دفین

تیر کمانخانۀ بیداد زد

دیدۀ حق بین ترا از کمین

عقل رزین تاب تحمل نداشت

آنچه تو دیدی ز عمود و زین

عاقبت از مشرق زین شد نگون

مهر جهانتاب بروی زمین

خرمن عمرم همه بر باد شد

میوۀ دل طعمۀ هر خوشه چین

صبح من و شام غریبان سیاه

روز من امروز چه روز پسین

چار جوان بود مرا دلفروز

و الیوم أصبحت و لا من بنین

لا خیر فی الحیاه من بعدهم

فکلهم أمسی صریعاً طعین

خون بشو ایدل که جگرگوشگان

قد واصلو الموت بقطع الوتین

نام جوان مادر گیتی مبر

تذکرینی بلیوث العرین

چونکه دگر نیست جوانی مرا

لا تدعونی ویک ام البنین

مفتقر از نالۀ بانوی دهر

عالمیان تا بقیامت غمین



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۳
فایلستان

دلا نبود ثباتی پایه این چرخ کیهان را

چو خوش بگرفته سخت این بنای سست بنیان را

از این سوادی بی‌سود جهان صرف نظر بنما

کز این سودا در آخر کس ندیده غیر خسران را

مده سرمایه نقد حیات خویش را از کف

مخور جانا فریب نفس و تسویلات شیطان را

بود سرمایه عمرت پی آمال روز و شب

کند سرقت ز تو هر دم متاع دین و ایمان را

مشو پایند این قید تعلق‌های جسمانی

ازین آب و گل هستی بیفشان دست و دامان را

مجرد شو که تا اسزی مقام قرب حق حاصل

بزن این شاخ هجران و بکن این بیخ حرمان را

به زندان جهالت از ضلالت داده ماوا

تو آن عقلی کز او باید عبادت کرد رحمان را

کمال آدمی جو کز ملک دادت شرف یزدان

چو بر تشریف کرمنا مشرف کرد انسان را

به شکر اینکه اندر سفره داری لقمه نانی

به هنگام توانایی بجو حال ضعیفان را

ز (یوماً کان شر امستطیرا) گرامان خواهی

پذیر از «یطعمون» ایتام و مسکین و اسیران را

نخواهی برد زین دنیای فانی جز عمل چیزی

اگر باشد تو را تخت جم و ملک سیلمان را

خوری مال حرام خلق را آخر نمی بینی

که گرگ مرگ کرده بهر جانت تیز دندان را

دمی از روی عبرت سوی قبرستان نظر بنما

ببین در خاک ذلت پیکر پاک عزیزان را

چسان کرده اجل پامال خاک حسرت و محنت

قد سرو جوانان ماه روی نوعروسان را

تو را بس دردها باشد چرا بنشسته غافل

برای چاره دردت مهیا ساز درمان را

بزن دست توسل بر ولای شبل شیر حق

که شست از دست دست و داد در راه خدا جان را

ابوالفضل که باشد در لقب ماه بنی‌هاشم

که نورش کرده روشن شمع بزم آل عمران را

بود ماه دو هفته خوشه چین خرمن حسنش

دهد فیض تجلی از جمالش مهر رخشان را

جهان فضل و بحر علم و حلم و معدن بخشش

که ز کمتر سخایش داده رونق ملک امکان را

سپهر معرفت را طلعت وی نیز اعظم

ز نور چهر خود تابان نموه ماه تابان را

ز فرط رتبه و جاه و جلال و عز و زیب و فر

به کمتر پایه قدرش خود بنشاند کیوان را

کند سطح زمین را تنگ از بس دست و سر ریزد

بره روز رزم گر گیرد یه کف شمشیر بران را

چنان در وعده روز الستش بود پابرجا

که سر داد از وفا و برد بر سر عهد و پیمان را

نمود از جان قبول یاری فرزند پیغمبر

علمداری و سقائی و سرداری طفلان را

چو دید از چار سو بر شاهدین بستند و بگشودند

ره آب و در کفر و نفاق و بغی و عدوان را

جهان چون چشم دشمن تنگ شد بر چشم حق‌بینش

چو بشنید از عطش فریاد و افغان یتیمان را

به کف بگرفت تیغ آبدار و مشک خشکیده

چو گردون خمش دوزد بوسه پای شاه خوبان را

که ای جان برادر زندگی دشوار شد بر من

نظر کن خاطر افسرده و حال پریشان را

دگر مپسند بر عباس درد و محنت دنیا

که نتوانم کشم بار غم هجران یاران را

بده دانم که شاید گیرم از این قوم دون آبی

نشانم از عطش سوز دل اطفال عطشان را

گرفت اذن جهاد از اشه و روآورد در میدان

زبان پند بگشود و بگفت آن کفر کیشان را

که ای بی‌رحم مردم بر حریم مصطفی رحمی

نوازید از وفا در این دیار غم غریبان را

حدیث اکرم الضیف از نبی گر هست بر خاطر

چشد پس حق اکرام و کجا شد رسم احسان را

شما را دعوی اسلام و آل مصطفی مهمان

مسلمان بر لب دریا کشد کی تشبه مهمان را

بود لب تشنه سبط احمد مرسل شهنشاهی

که جوید خضر از جوی وصالش آب حیوان را

حسینی را که روی بال بردش جبرئیل از فرش

منور ساخت از قنداقه خود عرش یزدان را

بدل داغی نهادید از غم مرگ جوانانش

که سوزد آه دلسوزدش دل گبر و مسلمان را

دهید آبی که از سوز عطش غش کرده اطفالش

که تا تسکین دهد از تشنگی اطفال گریان را

چو دید از حرف حق نبود اثر بر قلب دور از حق

به آه دل بود حرف نصیحت مشت و سند آن را

زبان از پبند بست و همچو شیران پور شیر حق

کشید از قهر تیغ آبدار شعله افشان را

ز بس افکند مرد و مرکب و بس ریخت دست و سر

که توسن کرد گم از فرط کشته راه جولان را

چو زور بازوش را دید خصم اندر صف هیجا

دو اسبه کردطی از ضرب تیغش راه نیران را

صفوف کفر را از هم درید و سوی شط آمد

نظر بر آب افکند و کشید از سینه افغان را

کفی پر آب کرد و خواست تر سازد لب خشکش

به یاد آورد کام تشنه شاه شهیدان را

نخورد آب ولی پر کرد مشک و شد ز شط بیرون

که بارید از عدو تیر بلا چو ابر باران را

برای حفظ مشک آب پیش حمله عدوان

خریداری به جان می‌کرد نوک تیر و پیکان را

تنش چو نبرک شد چاک چاک از ناوک دشمن

ز پیکر مرغ روحش کرد میل کوی جانان را

فکندند از یسار و از یمین آخر به تیغ کین

ز جسم نازنینش دست همچون شاخ مرجان را

تنش خالی ز خون گشت و ولی بدمشک پرآبش

به شکر آب می‌کردی سپاس حی سبحان را

که ناگه از کمانگاه قدرتیری ز کین آمد

قضا بر مشک بنشانید تا پر تیر پران را

چو آبش ریخت افتاد و ندا زد سوی شاهدین

که دریاب ای برادر این شهید زار و نالان را



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۲
فایلستان

سهیل امشب میا بیرون شب قتل جوانان است

حسین تا صبحگه از این غم پریشانحال و گریانست

سهیل امشب میا بیرون بود لیلا پریشان دل

ز داغ نوجوانان اکبر بود کارش بسی مشکل

کند درد دلش امشب ز دیدار علی حاصل

الی تا صبح از این غم ز مژگان اشکریزان است

سهیل امشب میا بیرون که نجمه مادر قاسم

ز هجر نوجوانان خود نموده عالمی بر هم

کند بو سنبل مویش فکنده یک جهان در غم

ز آه آتشین او فلک از غصه گریان است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۱
فایلستان

دو زانو در بغل گریان بود با قلب بشکسته

غریبی حسین بیند ز دیده عنبر افشانست

سهیل امشب میا بیرون حسین حالی دیگر دارد

برای وقعه فردا عجب شور و شرر دارد

ز داغ نوجوانانش بدل صد نیشتر دارد

برای قتل یارانش غمین دل شاه خوبان است

سهیل امشب میا بیرون که امشب زاده زهرا

الی صبح رازها دارد حضور خالق یکتا

ز نظمت  عاصیا خون شد دل صدیقه کبری

تمنایت دم آخر از آن شاه شهیدان است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۱
فایلستان

خیمه بی یار هم کوفته ام در برت

مکان علی جان نگر نموده ام بر سرت

عاصی قربان آن طره از خون ترت

از غم تو روز شب اشک فشانم علی



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰:۰۰
فایلستان

تا کی در گوی تو مسکن و مأوا کنم

دو دیده در ماتمت بسان دریا کنم

نظر چه هر دم بر این موی چلیپا کنم

رود بطاق سپهر آه و فغانم علی



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فایلستان
مرکز دانلود فایل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فایلستان است. || طراح قالب avazak.ir