افق غیب
هر دل که در حظیرۀ حضرت حضور یافت
سرش سریر خود ز سرای سرور یافت
طیار گشت در افق غیب تا ابد
هر کو ازین سرای حوادث عبور یافت
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
هر دل که در حظیرۀ حضرت حضور یافت
سرش سریر خود ز سرای سرور یافت
طیار گشت در افق غیب تا ابد
هر کو ازین سرای حوادث عبور یافت
فصل گل و مل، نوای مرغان بهار
هست این همه و تو غایب ای زیبا یار
آنجا که تو حاضری از اینهام چه سود
و انجا که تو غایبی به آنهام چه کار
اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم
این است گوهری که به دریا نمی دهم
گرلحظه ای وصال حبیبم شود نصیب
آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم
عمری بود که گوشه نشین محبتم
این گوشه را به وسعت صحرا نمی دهم
سرمایه محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گرمهر و ماه را،بدو دستم نهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمی دهم
امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست
این نقد را به نسیه فردا نمی دهم
یکی از حق بخلق، نشان بیگانگی است و از اجابت نومیدی یکی از خلق بحق، راه مسلمانی است و شرط بندگی یکی از حق بحق وسیلت دوستی است و اجابت دستوری. او که از حق بخلق نالد درد افزاید، او که از خلق بحق نالد درمان یابد، او که از حق بحق نالد حق بیند.
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
باز جستن از چیز نخستین به هستی باشد ، و پس از آن از مادت گویند و آن چه چیزی باشد ، و پس از آن بر رسیدن از چگونگی باشد . و چون باز درست آمد آن وقت جستن از چرایی باشد که آنرا لمیت گویند . و چون چگونگی درست نشده باشد از چرایی او بر رسیدن محال باشد . پس چون رایهای حکیمان متفق شد برآنک اندر رسیدن به چگونگی بودش عالم محال است طلب کردن چرایی کون عالم محال تر است ، از جهت پوشیده بودن چگونگی آن . و گر کسی گوید چرا عالم نشاید دانستن چگونگی آن چنان گفته باشد که من ندانم که قرآن چگونه است و لکن دانک کز بهر چیست ، و این محال سخنی است ، و مثل این حال چون نردبانی است به چهار پایه که نخست پایه ازو هلیت است اعنی هستی ، و دیگر پایه ازو مائیت است اعنی چه چیزی ، و سدیگر پایه ازو کیفیت است اعنی چگونگی ، و چهارم پایه ازو لمیت است اعنی چرایی . و چون مردم تختی خواهد کردن از پایه نخستین بایدش گرفتن . وز هستی چیز هلیت آن بجویی ، وز چه چیزی مائیت آن جویی ، و از چگونگی کیفیت آن جویی ، و از چرایی لمیت آن جویی . و صورت این نردبان حکمت بکردم . هلیت / مائیت / کیفیت / لمیت تا مستر شد را بدان هدایت افزاید . پس اگر کسی گوید که من از خدای عالم بررسم بی آنک چگونگی او بر رسیده باشم و دانسته چنان گفته باشد که من به چهارم پایه نردبان بر شوم بی آنک از سوم پایه نردبان بگذرم . و این جستنی نایافتنی باشد . و نیز آن قوت واجوینده که برانگیزد مردم را تا بررسد . و چرایی آفرینش عالم ازین عالم پدید آمده است ، و چیزی که از چیزی پدید آید جزیی باشد ازو ، و چگونه توان واقف شدن بر چرایی چیزی به بهری از آن چیز ؟ و چنان بایستی که این قوت را جوینده بیرون از عالم بودی تا بدو بر عالم واقف شایستی شدن که جزء بیرون نشود از کل خویش ، و چون نفس جوینده جزء عالم است بدانچ ازو پدید آمده است محال است ازو که باز جوید از چرایی عالم .
بال پرواز خود آن مردم غافل بستند
که به زنار علایق کمر دل بستند
جلوه موج سراب است جهان در نظرش
چشم حق بین کسی را که ز باطل بستند
در جنت نگشایند به رویش فردا
بر رخ هر مه درین نشأه در دل بستند
آن سیل مهر بر نهاد آب و خاک گمارند تا نه از آب نشان ماند نه از خاک خبر، نه از بشریت نام ماند نه از انسانیت اثر هر شغل که خاست از آب و گل خاست، هر شور که آمد از بشریت و انسانیت آمد. هر دو بگذار تا بنیستی رسی و از نیستی بر گذر تا بروح و ریحان رسی.
نیّت در لغت به معنای قصد ، تصمیم ، اراده ، آهنگ و عزم است .کلیه حرکات و سکنات انسان و آنچه که اعضا و جوارح آدمی انجام می دهند ، ریشه در نیّت و قصد انسان دارد .انسان تا مقصدی را در نظر نگیرد ، وعزم خود جزم نکند به دنبال آن حرکت نخواهد کرد و عاملی جز نیّت برای حرکات اعضا و جوارح به سوی هدف وجود ندارد .وجود نیّت ، محرّک و عدمش بازدارنده آدمی است . اگر انسان نیّت کند و نسبت به امری تصمیم بگیرد ، به سویش حرکت کرده و برای رساندن خود به آن با تمام وجود به فعالیت می پردازد و چون قصد و تصمیم نداشته باشد ، عاملی جز عامل جبر ، او را حرکت نخواهد داد ، و وقتی جبر در کار باشد ، حرکات انسان و حتی هدفی که عامل اجبار ، انسان را به آن می رساند ، کمترین ارزشی نخواهد داشت ؛ پس با نبودن نیّت و دور بودنِ عامل اجبار ، انسان به سوی چیزی که نیّت ندارد ، حرکت نمی کند . هدف هرچه ارزشش بیشتر باشد به تناسب آن ، ارزش نیّت بیشتر خواهد شد و وقتی نیّت از هدف ، کسب ارزش کند ، بدون شک عملی که بر مبنای آن نیّت انجام می گیرد ، از ارزش آن نیّت کسب ارزش می نماید . در حقیقت ارزش هدف و نیّت و عمل به هم وابسته است و بین این سه واقعیت رابطه مستقیم برقرار است .هدف ، همیشه مولّد نیّت ، و نیّت ـ در صورت آماده بودن زمینه ـ مولّد عمل است . بدون هدف و مقصد ، نیّتی در قلب پدید نمی آید و بدون نیّت ، عملی از انسان صادر نمی شود .