ابزار وبمستر

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۵
فایلستان

تا کی در کوی تو مسکن و مأوا کنم

دو دیده در ماتمت بسان دریا کنم

نظر چه هر دم بر این موی چلیپا کنم

رود بطاق سپهر آه و فغانم علی



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۴
فایلستان

خبرنداری پدر چسان که زاری کنان

نشسته پهلوی تو زغم بود مو کنان

زدیده افشان کند ژاله برخ هرزمان

نظر نما یکدمی حال اسیران تو



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۳
فایلستان

بینی از هر طرفی ز امر یزید غدار

سپه کوفی وشامی چه پیاده چه سوار

صف بصف از پی هم آمده افزون ز شمار

همه برقتل حسین تو شتابان زینب

موپریشان زینب



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۳
فایلستان

ز جای خیز ای پدر حال غریبان ببین

بچنگ قوم دغا شکسته بالان ببین

به قید بند عدو چه خردسالان ببین

بسوی کوفه سفرکنند طفلان تو



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ثنا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۲
فایلستان

ترا که داند که ترا تو دانی، ترا نداند کس، ترا تو دانی بس. ای سزاوار ثناء خویش و ای شکر کننده عطاء خویش! رهی بذات خود از خدمت تو عاجز و بعقل خود از شناخت منت تو عاجز، و بکلّ خود از شادی بتو عاجز، و بتوان خود از سزای تو عاجز.کریما! گرفتار آن دردم که تو درمان آنی، بنده آن ثنا ام که تو سزای آنی، من در تو چه دانم تو دانی، تو آنی که گفتی که من آنم آنی.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۲
فایلستان

خیز علی جان نگر باب دل افکار خویش

بر سر نعشت مکان کرده بحال پریش

عالم و آفاق را ز ناله اش کرده ریش

نگر ز داغت کنون قد کمانم علی



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۱
فایلستان

ز جای خیز و نظر کن بچشمهای ترم

شکست مرگ تو ای نوجوان ز غم کمرم

شکفته زخم تنت همچو غنچه در گلزار

گل همیشه بهارم سری ز خاک بر آر

ز تیشه که بیفتاده سرو قامت تو

ز ضربتی که دو شق گشته فرق انور تو

گشای چشم و ببین دیده های گریانم

ز فرقت تو برون رفت روح از جانم

کدام ظالم بی دین ز تیشه بیداد

فکند قامت سروت چو شاخه شمشاد

ستاره سحر من غروب کردی زود

هنوز رفت غروب تو ای ستاره نبود



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

اخلاص عمل

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۱
فایلستان

از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولیّ

او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی محل

آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدستی سست در اِشکار من

چون بخواهم کز سرَت آهی کنم
چون علی سر را فرا چاهی کنم

در شجاعت شیر ربانیستی
در مروّت خود که داند کیستی
در مروّت ابرِ موسایی به تیه
کامد از وی خوان و نان بی شبیه…
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمّه ای واگو از آنچه دیده ای



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

یاعلی

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۵۰
فایلستان

بغیر دیدهٔ خونبار، هیچ دریائی

ندیده ایم که باشد همیشه طوفان وار

چو نام دوست مکرر نمی شود هرگز

هزار بار اگر نام یا علی کنم تکرار



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

خضر

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۴۹
فایلستان

درحدیث است که روزی علی عمرانی

آن شفیع همه خلق بررحمانی

ظاهراً بود بسن دو سه سال آن سرور

با پسرهای عرب بود سوی راه گذر

کوچه و شهر مدینه به آن زوج بتول

با پسرهای عرب بود ببازی مشغول

از قضا خضر برآن کوچه عبورش افتاد

سوی طفلان عرب بهرکرم روی نهاد

زان میانه یکی از طفل عرب گشت بلند

قامتش سرو و رخش ماه دو گیسو چه کمند

گفت ای خضر سلامم نبود یاد پیغمبر

هرکجا میروی امروز مرا با خود بر

خضر گفتا که ای کودک نیکو منظر

ز این خیالی که توهست بسر باز گذر

کی توانی تو با ما قدمی ساز کنی

گرشوی همچو یکی مرغ تو پرواز کنی

ده دو گام زنم هر دو جهان را یکدم

نیست مانند من امروز کسی در عالم

بگذر از این سخنانی که محال است بدان

عمرت امروز چو شب گشته سه سالت بدان

این زمان بهرتماشای تو مستور شوم

دیده بربند که تا از نظرت دور شوم

می شوم غایب از این جا تو مرا پیدا کن

گر بجوئی تو مرا آنچه کنی با ما کن

مظهر کل عجائب بشنید این سخنان

گفت البته قبول است مرا در دل جان

دیده خویش ببندم تو پسر از نظرم

زانکه از حال تو ای همه باخبرم

دیده بنهاد بهم شاد بشد خضر روان

سوی مشرق بشد آن لحظه بی لشکرکشان

گفت یا رب تو همان کودک من یاری کن

هر کجا هست خدا یا تو نگهداری کن

ناگهان در عقبش گفت که آمین ای خضر

هست برشان تو هم سوره یاسین الخضر

گر قبولت نبود بار دیگر غایب شد

بر رسوخ خویش نقابی زن و بر حاجب شو

باز آن زنده دل از روی ادب شد بحجاب

بار دیگر سوی مغرب بشد و بر بست نقاب

شهر مغرب چو قدم زد پس از آن بیرون شد

بر سر راه ملاقات شه مردان شد

طفل گفتا که ایا خضر ترا می نگرم

هست این لحظه دو ساعت که ترا منتظرم

خضر چو نکرد نظر طفل بگفتش که سلام

بپرید از سر او عقل و هم از هوش تمام

چهره اش زرد و لبش خشک شد و دم بسته

پای او ماند ز رفتار و شدی دلخسته

طفل گفتا که ایا خضر توئی فخر قدم

نیست مانند تو امروز کسی در عالم

بگذر از این سخنانی که همه چون وچراست

دم مزن خضر که ایندفعه بدان نوبت ماست

روی کن در عقب ای خضر نگه کن بر من

معجز از من بظهور آید و تو کن احسن

خضر چون کرد نظر بر عقب و بر گردید

اثری از قد بالای همان طفل ندید

گفت امروز خدایا بکجا افتادم

روی خود سوی همان کوچه چرا بنهادم

این بگفت و سوی صحرا و بیابان گردید

کوه دشت وچمن بیشه شتابان گردید

نه صدائی نه ندائی بشنید از آن طفل

بگذشت از همه جا و اثری دیده نشد

دلش از غصه آن طفل پسندیده نشد

پای او مانده ز رفتار بسی گردش کرد

باز آمد لب دریا بنشست با رخ زرد

زد با الیاس صدائی که بیرون شو از آب

خضر محنت زده خویش برادر دریاب

چونکه الیاس شنید این سخن از خضر نبی

خویشتن از ته دریا بفکند بر عقبی

گفت ای خضر چرا مانده و حیرانی تو

هم بکار خودت ای خضر پریشانی تو

خضر گفتا چه بگویم بتو من ورد زبان

چه بدیدم بجهان آنچه بگویم بعیان

شدم امروز بگردش که جهان سیر کنم

نظر از روی حقیقت سوی این دیر کنم

برسیدم بیکی شهر من ره دراز

وقت ظهر بود رفتیم سوی مسجد نماز

چونکه فارغ شدم از ذکر روان کردم

برکوچه یکی طفل عرب من دیدم

طفل چون کرد نظر گفت ایا خضر سلام

باز بردم ز سرم عقل و هوش تمام

داد الیاس جوابش که ایا خضر خدا

هفت سال است که آن طفل چنین کرد بما

روزی آمد ته دریا و بمن یاری کرد

چند روزی بمن غمزده دلداری کرد

پس از آن غیب شد و بنده ندانم کجاست

یا بعرش است و همان نیز خداست

اثری از قد بالاش نمی یابم من

نظری از رخ زیباش نمی یابم من

الغرض همچو قضیه غمینم رخ داده

من ندانم بکجا رفته همان شا زاده

گفت در دل بروم تا بخورم آب حیات

گاه باشد که همان طفل بود در ظلمات

سرآن چشمه گل چید که تا بوش کند

گفت خود را زده از آب که تا نوش کند

ناگهان از ته آن چشمه صدائی بشنید

بعد از لحظه ندائی بشنید

ایا خضر نی جام بگیر از دستم

نوش کن ماه معین ز آنکه من از وی هستم

جام بگرفت از آندست همان آب بخورد

پی دیگر جام نداده او به همراهش برد

دیگر آواز برآمد که ایا خضر نی

آب خوردی جام بردی بهر چه چی

خضر گفتا که ای جوان رحم بحالم کن که از پای افتادم

به خدائیکه ترا من از پا افتادم

رحمت من قسم ای طفل بیا باور کن

تو بیا از ته چشمه خود ظاهر کن

چه شود که برسرمن بدم ممات آئی

که مریضم و ندارم بجز از تو آشنائی

تو طبیب درد مندان تو علاج قلب سوزان

تو پناهی پناهان تو حکیم دردهائی

بلحد شبی که خفتم سخنی بخوشی گفتم

شب نار من بگیرد ز رخ تو آشنائی

گر از این درم برانی ز در دیگری در آیم

بخدا ز در که تو نبود مرا رهائی

ره دور و منزلت دور که تو ز هجر تا صبوحی

که هزارها فرسنگ میان ما چه آئی

تو قیم باغ رضوان تو ز بیخ کوی جانان

تو قتیل قوم عدوان تو حسین سر جدائی

ز آه ناله من زان همیشه دمساز است

که خون شده این دل که دلدار بر سر ناز است

اگر ز قامت دلجوئی او سخن گفتم

مگیر خورده که طبع بلند پرواز است

جدائی من دل داستان شیرین است

زمانه ایست که از خویش هم گریزانیم

کجا بریم غم دل را که محرم رازست



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فایلستان
مرکز دانلود فایل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فایلستان است. || طراح قالب avazak.ir