ابزار وبمستر

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۰۴
فایلستان

دلا نبود ثباتی پایه این چرخ کیهان را

چو خوش بگرفته سخت این بنای سست بنیان را

از این سوادی بی‌سود جهان صرف نظر بنما

کز این سودا در آخر کس ندیده غیر خسران را

مده سرمایه نقد حیات خویش را از کف

مخور جانا فریب نفس و تسویلات شیطان را

بود سرمایه عمرت پی آمال روز و شب

کند سرقت ز تو هر دم متاع دین و ایمان را

مشو پایند این قید تعلق‌های جسمانی

ازین آب و گل هستی بیفشان دست و دامان را

مجرد شو که تا اسزی مقام قرب حق حاصل

بزن این شاخ هجران و بکن این بیخ حرمان را

به زندان جهالت از ضلالت داده ماوا

تو آن عقلی کز او باید عبادت کرد رحمان را

کمال آدمی جو کز ملک دادت شرف یزدان

چو بر تشریف کرمنا مشرف کرد انسان را

به شکر اینکه اندر سفره داری لقمه نانی

به هنگام توانایی بجو حال ضعیفان را

ز (یوماً کان شر امستطیرا) گرامان خواهی

پذیر از «یطعمون» ایتام و مسکین و اسیران را

نخواهی برد زین دنیای فانی جز عمل چیزی

اگر باشد تو را تخت جم و ملک سیلمان را

خوری مال حرام خلق را آخر نمی بینی

که گرگ مرگ کرده بهر جانت تیز دندان را

دمی از روی عبرت سوی قبرستان نظر بنما

ببین در خاک ذلت پیکر پاک عزیزان را

چسان کرده اجل پامال خاک حسرت و محنت

قد سرو جوانان ماه روی نوعروسان را

تو را بس دردها باشد چرا بنشسته غافل

برای چاره دردت مهیا ساز درمان را

بزن دست توسل بر ولای شبل شیر حق

که شست از دست دست و داد در راه خدا جان را

ابوالفضل که باشد در لقب ماه بنی‌هاشم

که نورش کرده روشن شمع بزم آل عمران را

بود ماه دو هفته خوشه چین خرمن حسنش

دهد فیض تجلی از جمالش مهر رخشان را

جهان فضل و بحر علم و حلم و معدن بخشش

که ز کمتر سخایش داده رونق ملک امکان را

سپهر معرفت را طلعت وی نیز اعظم

ز نور چهر خود تابان نموه ماه تابان را

ز فرط رتبه و جاه و جلال و عز و زیب و فر

به کمتر پایه قدرش خود بنشاند کیوان را

کند سطح زمین را تنگ از بس دست و سر ریزد

بره روز رزم گر گیرد یه کف شمشیر بران را

چنان در وعده روز الستش بود پابرجا

که سر داد از وفا و برد بر سر عهد و پیمان را

نمود از جان قبول یاری فرزند پیغمبر

علمداری و سقائی و سرداری طفلان را

چو دید از چار سو بر شاهدین بستند و بگشودند

ره آب و در کفر و نفاق و بغی و عدوان را

جهان چون چشم دشمن تنگ شد بر چشم حق‌بینش

چو بشنید از عطش فریاد و افغان یتیمان را

به کف بگرفت تیغ آبدار و مشک خشکیده

چو گردون خمش دوزد بوسه پای شاه خوبان را

که ای جان برادر زندگی دشوار شد بر من

نظر کن خاطر افسرده و حال پریشان را

دگر مپسند بر عباس درد و محنت دنیا

که نتوانم کشم بار غم هجران یاران را

بده دانم که شاید گیرم از این قوم دون آبی

نشانم از عطش سوز دل اطفال عطشان را

گرفت اذن جهاد از اشه و روآورد در میدان

زبان پند بگشود و بگفت آن کفر کیشان را

که ای بی‌رحم مردم بر حریم مصطفی رحمی

نوازید از وفا در این دیار غم غریبان را

حدیث اکرم الضیف از نبی گر هست بر خاطر

چشد پس حق اکرام و کجا شد رسم احسان را

شما را دعوی اسلام و آل مصطفی مهمان

مسلمان بر لب دریا کشد کی تشبه مهمان را

بود لب تشنه سبط احمد مرسل شهنشاهی

که جوید خضر از جوی وصالش آب حیوان را

حسینی را که روی بال بردش جبرئیل از فرش

منور ساخت از قنداقه خود عرش یزدان را

بدل داغی نهادید از غم مرگ جوانانش

که سوزد آه دلسوزدش دل گبر و مسلمان را

دهید آبی که از سوز عطش غش کرده اطفالش

که تا تسکین دهد از تشنگی اطفال گریان را

چو دید از حرف حق نبود اثر بر قلب دور از حق

به آه دل بود حرف نصیحت مشت و سند آن را

زبان از پبند بست و همچو شیران پور شیر حق

کشید از قهر تیغ آبدار شعله افشان را

ز بس افکند مرد و مرکب و بس ریخت دست و سر

که توسن کرد گم از فرط کشته راه جولان را

چو زور بازوش را دید خصم اندر صف هیجا

دو اسبه کردطی از ضرب تیغش راه نیران را

صفوف کفر را از هم درید و سوی شط آمد

نظر بر آب افکند و کشید از سینه افغان را

کفی پر آب کرد و خواست تر سازد لب خشکش

به یاد آورد کام تشنه شاه شهیدان را

نخورد آب ولی پر کرد مشک و شد ز شط بیرون

که بارید از عدو تیر بلا چو ابر باران را

برای حفظ مشک آب پیش حمله عدوان

خریداری به جان می‌کرد نوک تیر و پیکان را

تنش چو نبرک شد چاک چاک از ناوک دشمن

ز پیکر مرغ روحش کرد میل کوی جانان را

فکندند از یسار و از یمین آخر به تیغ کین

ز جسم نازنینش دست همچون شاخ مرجان را

تنش خالی ز خون گشت و ولی بدمشک پرآبش

به شکر آب می‌کردی سپاس حی سبحان را

که ناگه از کمانگاه قدرتیری ز کین آمد

قضا بر مشک بنشانید تا پر تیر پران را

چو آبش ریخت افتاد و ندا زد سوی شاهدین

که دریاب ای برادر این شهید زار و نالان را



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۰۳
فایلستان

خنجرت می نبرد خنجرم ای شمر دغا

شرم آهن کند از بوسه که فر الوراء

پی به پیچان و سرم را تو جداکن ز قفا

عاصیا نظم تو خون کرد دل خیرالنساء



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۰۳
فایلستان

فلک کردی خراب از کید توعالم پریشان شد

گرفتی تنگ ره را آنچنان بر سبط پیغمبر

که عرش اعظم از تدبیر تو چون بید لرزان شد

شدی بر کام پورزاده سفیانی بی دین

ولی حق ز جورت روز و شب در آه و افغان شد

نمودی تیره بر چشم حسین این صبح صادق را

بسان طاهر بشکسته پر افتان و خیزان شد

تمام وحشی و طیر هر یک بسامانش سری دارند

مگر فرزند زهرا ای فلک بی سر و سامان شد

کشانی که حسین را در حریم خواص ربانی

به قصد قتل شد جمعی روان با تیغ بران شد

برای طوف حج چون شد روان آن آیه رحمت

ز نیرنگ فلک غافل چه آن سلطان خوبان شد

سپس دید آنکه خونش اندر آن وادی همی ریزد

روان گردید ز آن وادی ز دیده اشک ریزان شد

عجب از گردش ایام و چرخ واژگون سیرت

چه ظلمی ز اشقیا بر آل پیغمبر نمایان شد

کسی کو بود صاحب خانه گوش ای دوستان دارید

برونش کرد کافر دو سمت دشت و هامونش

ز کینه قوم دون نگذاشتند آن شاه دلخون را

کند اعمال حج اتمام قلب وی هراسان شد

برون شد از مقام قرب تو در هشت ذیحجه

بسوی نینوا با جمله اعوان و یاران شد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۰۱
فایلستان

جز محبت به تو ای شوم جفاگر کردم

چه بدی با تو من بی کس مضطر کردم

من چه تقصیر بحق تو ستمگر کردم

تا که امروز بحقم بنمائی کیفر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۰۱
فایلستان

من که مجروح ز تیغ ستم عدوانم

سیل خون پیکر من بین که چسان غلطانم

در تف دشت بلا با همه یارانم

ای لعین رحم نما بر من زار مضطر

ساربان من پسر فاطمه ام ای کافر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۰۰
فایلستان

بی سبب کرده مرا زاده مرجانه قتیل

بی جهت کرده انداین قوم مرا خوار و ذلیل

اهل بیتم همه با درد و غم و آه و عویل

سوخت از ماتم من اهل دو عالم یکسر

ساربان من پسر فاطمه ام ای کافر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۰۰
فایلستان

آخر ای شمر نه من نوردل زهرایم

از عطش بین که زبان دور لبان می سایم

پاره بود از تیغ و سنان اعضایم

رفت طاقت ز من ای مرتد بی شرم و حیا



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۰:۵۹
فایلستان

گر سرم بود بریده ز قفا شمر لعین

برد انگشت مرا بجدل از بهر نگین

بهر یک بند عذاری بنمودی تو کمین

تا کنی قطع دو دستان من ای بد اختر

ساربان من پسر فاطمه ام ای کافر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۰:۵۸
فایلستان

دست من دست خدا باشد ایا کافر کیش

قلب زهرا شود از این عملت زار و پریش

مزن ای شوم ستمگر بدل زارم نیش

نیست یک جای درستی به تنم ای ابتر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۰:۵۸
فایلستان

آخر ای ظالم بی دین جگرم خون کردی

هر دو دستان من از بند بیرون کردی

ز این عزا غم بدل فاطمه افزون کردی

عاصی زار کند خاک دو عالم یر سر

ساربان من پسر فاطمه ام ای کافر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فایلستان
مرکز دانلود فایل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فایلستان است. || طراح قالب avazak.ir