عالم قدس
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
انسان هنگامی که از اخلاق ذمیمه و افعال نکوهیده پاک و منزّه شود و دل خود را چون آیینه ای پاک آماده تابیدن نور حق کند، آنگاه است که می تواند همچون ادریس پیامبر به آسمانها سیر کند و به مقام قرب الهی برسد.
دل نیست که نور حق بر او تافته نیست
جان نیست که این حدیث دریافته نیست
آن قوم که دیبای یقین بافته اند
دانند که این سخن فرا یافته نیست
مرغ بریان بچشم آدم سیر
کمتر از تره بر خوان است
وآن یکی دستگاه مروت نیست
شلغم پخته هم مرغ بریان است
زیان نقصان ندارد مایه داران مروت را
فرومایه است هر کس دیده اش بر سود می باشد
زفیض چشم حق بین در بیابانی است جولانم
که آنجا هر سیاهی کعبه مقصود می باشد
دارم ز جفای فلک آینه گون
وز گردش این سپهر خس پرور دون
از دیده رخی همچو پیاله همه اشک
وز سینه دلی همچو صراحی همه خون
خداوندی که جمیع موجودات به زبان بی زبانی ادای ثنای بی منتهای او نموده اند و به قدم عجز و ناتوانی سپاس بی قیاس او پیموده اند .عندلیبان روضه ی ایجاد از هر غنچه کتابی خوانند وهرورقی از اشجار امکان را بابی دانند .اطفال چمن ممکنات همگی در تسبیح و تحمید و نو رسیدگان گلشن مکوّنات جملگی در تحلیل و تمجید : اگر سرو است در هوایش پا در گِل افتاده و اگر چنار است کف تضرّع گشاده و اگر صنوبر است به بندگیش قد کشیده و اگر بید است واله و مجنونش گردیده است و اگر ارغوان است زعشقش غرقه در خون و اگر تاک است به دارش سرنگون و اگر شمشاد است به خدمتش در قیام و اگرنخل است زذکرش شیرین کام و اگر بنفشه است از غمش سوگوار و اگر لاله است زوردش داغدار و اگر سنبل است پریشانیش از اوست ، اگر گل است از مهرش سرخ روست ، اگر خاراست از گلزار آن نگار است و اگر نرگس است بیمار آن دلدار است ، اگر سوسن است حمد او گوید و اگر سمن است راه تسبیح او جوید : ( وَإِن مِن شَیْء إِلاَّ یُسَبِّحُ بحَمْدهِ وَلکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ).
اگر قرین دوراندیشی شوی و عزم کنی، مصیبت و سختی را ناچیز یابی و تاثیر و زیانشان اندک سازی.نیز از همان راه هاست که: آنچه از فرا رسیدن فنا دانی، دل را نیز بیاموز و نیز آنچه از بگذشتنی که سرنوشت است. چرا که دنیا را حال یکسان نماند و هیچ مخلوقی را بقائی آشکارا نیست.
گل همی روید از شمام عشق
خاک همی جوید از خمار عشق
شمع می سوزد ازشرار عشق
ماه محبوبان همی تابد از مهرار عشق
عشق نور حق می تابد دل دلدادگان
عشق چراغ راه فرزانگان
عشق غمخوار دل مسکینان
عشق همراه دل سالاریان
ما همه در راه عشق جوییم علی
ما همه گوییم از علی و از نبی
ما همه خواهیم در راه حسین در رکاب شیر حق پوییم علی
«فائق»«زهراحق بین»
رود روان نای وچمن راه او
چشمه امید فلک جای او
می گذرد از پی جان و سمن
در پی عشق وثنای و میهن
ای پر و بال تو شکسته برجای
ای تن تو خون فتاده در پای
«فائق»«زهراحق بین»