ابزار وبمستر

فلک

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۶
فایلستان

در هر فلکی مردمکی می‌بینم

هر مردمکش را فلکی می‌بینم

ای احوال اگر یکی دو می‌بینی تو

بر عکس تو من دو را یکی می‌بینم
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

فلک

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۵
فایلستان

ای آنکه تو بر فلک وطن داشته‌ای

خود را ز جهان پاک پنداشته‌ای

بر خاک تو نقش خویش بنگاشته‌ای

وان چیز که اصل تست بگذاشته‌ای
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

فلک

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۴
فایلستان

نی بر این آسمان و چرخ کبود

که شد آن هست از بخار و ز دود

بل بر آن آسمان که حاکم اوست

آن چو مغز است و این بود چون پوست

کاسمانهاست در ولایت جان

کارفرمای آسمان جهان

پس بر آن آسمان رود دانا

نی بر این چرخ گنبد مینا

فلک الروح مجلس الاحرار

فوقه یسبحون فی الانوار

نظر الحس لا یراه مدا

صورة الجسم حائل ابدا

بصر الحس ناظر الاشباح

نظر العقل شاهد الارواح

فلک الجسم جمرة و دخلن

فلک الروح روضة و جنان

فلک الروح لامکان له

ما جری منه لا زمان له

فلک الدهر فی هواه یدور

یغتدی من ضیائه و ینور

فلک الکون هالک فانی

کل من قال دائم جانی

آسمان صورت است و معنی نیست

آسمان کی مقام اهل هویست

آسمان و زمین که فانی اند

هفتشان پست گشت و هفت بلند

صورت ار شد بلند پست شود

عاقبت جز سوی عدم نرود

قدرتی هست کان بلند از اوست

وین پستی نیازمند از اوست

بی مکان است قدرت یزدان

گرچه اندر مکان شده است روان

در مکانش بحس توان دیدن

بی مکانش شود بجان دیدن

چون صور پرده ‌ اند نی مقصود

پرده را عقل کی کند معبود



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۳
فایلستان

خاک عم بر سر گلزار جهان باد امشب

رفته گلزار نبوت همه بر باد امشب

خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت

خرگه معدلت از آتش بیداد امشب

سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون

خانۀ محکم تنزیل ز بنیاد امشب

شد سرا پردۀ عصمت ز اجانب ناپاک

در رواق عظمت زلزله افتاد امشب

شده از سیل سیه کعبۀ توحید خراب

وین عجبتر شده بیت الصنم آباد امشب

از دل پرده نشینان حجازی عراق

می دود تا بفلک ناله و فریاد امشب

شورش روز قیامت رود از یاد گهی

کز ابوالفضل کنند اهل حرم یاد امشب

از غم اکبر نا شاد و نهال قد او

خون دل می چکد از شاخۀ شمشاد امشب

نو عروسان چمن را زده آتش بجگر

شعلۀ شمع قد قاسم داماد امشب

مادر اصغر شیرین دهن از داغ کباب

تیشه بر سر زند از غصه چه فرهاد امشب

حجت حق چه بنا حق بغل جامه رفت

کفر مطلق شده از بند غم آزاد امشب

بانوان اشکفشان، لیک چو یاقوت روان

خاطر زادۀ مرجانه بود شاد امشب

دیو، انگشتر و انگشت سلیمان را برد

نه عجب خون رود از چشم پریزاد امشب

ای دریغا که به همدستی جمال لعین

دست بیداد فلک داد ستم داد امشب

چهرۀ مهر سیه باد که بر خاکستر

خفته آن آینۀ حسن خدا داد امشب

برق غیرت زده در خرمن هستی ز تنور

که دو گیتی شده چون رعد پر از داد امشب



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۲
فایلستان

خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد

هوای تربت سلطان نینوا دارد

خوش آن که از وطن خویشتن خیال سفر

به سوی روضه فرزند مصطفی دارد

خوش آنکه در همه عمر میل کرب و بلا

پی زیارت دلبند مرتضی دارد

به تحت قبه آن شاه مستجاب شود

اگرکسی طلب حاجت از خدا دارد

به هر دیار بود دردمند بیماری

ز خاک درگه او دیده شفا دارد

برو به کرب و بلا و ببین ز شاه و گدا

به درگه شه دین روی التجا دارد

اگر حیات ابد همچو خضر می‌طلبی

فرات خاصیت چشمه بقا دارد

به آب کوثر و تسنیم اعتنا نکند

کسی که در لب شط فرات جا دارد

به زائران خود از ساق عرش شاه شهید

نظر به جانب هر یک جدا جدا دارد

برو رواق ابوالفضل را ببین که شرف

هزار مرتبه بر عرش کبریا دارد

ببین چه جاه و جلالی از او نموده به روز

ببین چه روضه و ایوان با صفا دارد

ز زائران برادر نماید استقبال

ببین چقدر علمدار باوفا دارد

خدا نصیب کند وادی السلام نجف

به هر که رو به سوی شاه اولیا دارد

برو مقام علی را ببین به شهر نجف

که خاک درگه او طبع کیمیا دارد

اگر که آرزوی قرب کبریا داری

نظاره کن که علی روی حق نما دارد

مزار مسلم و هانی به مسجد کوفه

برو ببین که چه نور و چسان ضیا دارد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

قیامت

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۲
فایلستان

کشتئی آورد در دریا شکست

تخته ای زآن جمله بر بالا نشست

گربه و موشی چو برآن تخته ماند

کارشان با یکدگر ناپخته ماند

نه ز گربه موش را روی گریز

نه به موش آن گربه را چنگال تیز

هردوشان از هول دریای عجب

در تحیر بازمانده خشک لب

در قیامت نیز این غوغا بود

یعنی آن جا نه تو و نه ما بود



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۱
فایلستان

چشمۀ خور در فلک چارمین

سوخت ز داغ دل ام البنین

آه دل پرده نشین حیا

برده دل از عیسی گردون نشین

دامنش از لخت جگر لاله زار

خون دل و دیده روان ز آستین

مرغ دلش زار چه مرغ هزار

داده ز کف چار جوان گزین

اربعه مثل نسور الربی

سدره نشین از غمشان آتشین

کعبۀ توحید از آن چار تن

یافت زهر ناحیه رکنی رکین

قائمۀ عرش از ایشان بپای

قاعدۀ عدل از آنها متین

نغمۀ داودی بانوی دهر

کرده بسی آب دل آهنین

زهره ز ساز غم او نوحه گر

مویه کنان موی کنان حور عین

یاد ابوالفضل که سر حلقه بود

بود در آن حلقۀ ماتم نگین

اشکفشان سوخته جان همچو شمع

با غم آن شاهد زیبا قرین

ناله و فریاد جهان سوز او

لرزه در افکنده بعرش برین

کای قد و بالای دلآرای تو

در چمن ناز بسی نازنین

غرۀ غرای تو الله نور

نقش نخستین کتاب مبین

طرۀ زیبای تو سرو قدم

غیب مصون در خم او چین چین

همت والای تو بیرون ز وهم

خلوت ادنای تو در صدر زین

رفتی و از گلشن یاسین برفت

نوگلی از شاخ گل یاسمین

رفتی و رفت از افق معدلت

یکفلکی مبر رخ و مه جبین

کعبه فرو ریخت چه آسیب دید

رکن یمانی ز شمال و یمین

ریخت چه بال و پر آن شاهباز

سوخت ز غم شهپر روح الامین

آه از آن سینۀ سینا مثال

داد ز بیدادی پیکان کین

طور تجلای الهی شکافت

سر انا الله بخون شد دفین

تیر کمانخانۀ بیداد زد

دیدۀ حق بین ترا از کمین

عقل رزین تاب تحمل نداشت

آنچه تو دیدی ز عمود و زین

عاقبت از مشرق زین شد نگون

مهر جهانتاب بروی زمین

خرمن عمرم همه بر باد شد

میوۀ دل طعمۀ هر خوشه چین

صبح من و شام غریبان سیاه

روز من امروز چه روز پسین

چار جوان بود مرا دلفروز

و الیوم أصبحت و لا من بنین

لا خیر فی الحیاه من بعدهم

فکلهم أمسی صریعاً طعین

خون بشو ایدل که جگرگوشگان

قد واصلو الموت بقطع الوتین

نام جوان مادر گیتی مبر

تذکرینی بلیوث العرین

چونکه دگر نیست جوانی مرا

لا تدعونی ویک ام البنین

مفتقر از نالۀ بانوی دهر

عالمیان تا بقیامت غمین



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۰
فایلستان

سیل غم حمله چنان کرد که آب از سر رفت

نوجوان اکبر رفت

خشک لب با دل تفتیده و چشم تر رفت

روح پیغمبر رفت

گلشن آل نبی ز آتش بیداد بسوخت

سرو آزاد بسوخت

چمن فاستقم از باد فنا یکسر رفت

نه که برگ و بر رفت

نخلۀ طور ز سوز عطش از پا افتاد

شاخ طوبی افتاد

دود آه دل شه تا فلک اخضر رفت

وز فلک برتر رفت

یک فلک ماه نمود از افق حسن غروب

آه از آن طلعت خوب

تیره شد روی دو گیتی چو مه انور رفت

چشمۀ خاور رفت

یک چمن سرو شد از تیشۀ بیداد قلم

از گلستان قدم

تا قد و قامت رعنای علی اکبر رفت

نخل شکر بر رفت

دره التاج نبوت چه عقیق گلگون

شده غلطان در خون

تا ز شهزادۀ آزاد سر و افسیر رفت

از دم خنجر رفت

شاه را نالۀ شهزاده چه آمد در گوش

شد در افغان و خروش

پیر کنعان بسر پور روان پرور رفت

جانش از پیکر رفت

یوسفی دید ز سر پنجۀ گرگان صد چاک

کز سمک تا بسماک

نالۀ وا ولدا زان شه گردون فرّ رفت

تا در داور رفت

عندلیبانه بر آن غنچۀ خندان بگریست

چون بخونش نگریست

گفت ما را بجگر آنچه ترا بر سر رفت

بلکه افزون تر رفت

ای گل گلشن توحید نهال امید

بتو آخر چه رسید

بوستان خرم و سبز است و گل احمر رفت

نو نهال تر رفت

ای دهان تو روانبخش دو صد خضر و مسیح

که شدی تشنه ذبیح

آب تو از لب شمشیر و دم خنجر رفت

که بر آن خنجر رفت

نوجوانا قد سرو تو زمین گیرم کرد

غم تو پیرم کرد

تو برفتی و بیکباره دل و دلبر رفت

جان و جان پرور رفت

بی فروغ رخت ای شمع جهان افروزم

تیره چون شب روزم

روشنی بخش دل و دیدۀ من دیگر رفت

تا دم محشر رفت

کوکب بخت من از اوج سعادت افتاد

رفت اقبال بباد

وه چه زود از نظرم آن حسن المنظر رفت

آن بلند اختر رفت

ای جوان مرگ من و حسرت دامادی تو

غم ناشادی تو

آرزوها همه با جان من از تن در رفت

نا مراد اکبر رفت

وای بر حال دل غم زدۀ لیلی باد

که ندیدت داماد

خبرت هست چها بر سر این مادر رفت

بی پسر آخر رفت

سر به صحرا زده لیلی ز غمت ای مجنون

با دلی غرقه به خون

تا بشام غم از این دشت بلا یکسر رفت

بی سر و سرور رفت

خاک غم بر سر دنیا که وفا با تو نکرد

جز جفا با تو نکرد

خرمن عمر گرانمایه به یک صرصر رفت

یک جهان اکبر رفت



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثیه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۱۰
فایلستان

از مهر علی بر دل هر کس اثری نیست

در نزد خدا طاعت او را ثمری نیست

جز حیدر و دریه او نیست پناهی

غیر از علی و آل علی راهبری نیست

همچون اسدالله پی نصرت احمد

در بیشه ایجاد خدا شیر نری نیست

از بهر رهایی ز سهام ستم خصم

جز یاری داماد پیمبر سپری نیست

اندر صرف قلزم امکان ولایت

چون آن در یکتاری امامت گهری نیست

از کثرت دانش به سوی حضرت بی چون

از روی مثل دوری راه اینقدری نیست

ای سر خدا یا علی از چنبر حکمت

بیرون به خدا یکسر مو هیچ سری نیست

جایی که بود مدح سرای تو خداوند

سر کردن اوصاف تو حد بشری نیست

جایی که بود مدح سرای تو خداوند

سر کردن اوصفاف تو حد بشری نیست

انوار تو گر مطلع انوار نباشد

تابان به فلک شمس و به گردون قمری نیست

شد سدره نشین روح الامین از کرم تو

پیداست که این مرتبه کار دگری نیست

در میمنت ظل هما موهبت توست

ورنه هنر اینقدر بیکشمت پری نیست

جز درگه امید تو در روز قیامت

از آتش دوزخ به سوی خلد دری نیست

ایشان نجف به هر چه با این همه اجلال

در کرببلا سوی حسینت گذری نیست

چون زینب تو دید که شاهد شهدار

جز داد جان درره جانان نظری نیست

بی یار و معین مانده به دست سپه شام

دیگر ز پی نصرت او یک نفری نیست

زد دست به دامان شه تشنه لب و گفت

ای آنکه به غیر تو نبی را پسری نیست

اکنون که روی فکر پرستاری ما کن

غیر از تو مددکار غریبان دگری نیست

بعد از تو به هنگام اسیری بره شام

جز شمر و سنان همره ما همسفری نیست

می‌سوزم از این غم که برای تو پس از قتل

در قتلگه‌ ای تشنه جگر نوحه‌گری نیست

تنها نزد آتش به درون تو و لیلی

بی‌شعله ز داغ علی اکبر جگری نیست

بر حال لب خشک و کبود از عطش تو

بی‌گریه و ماتم به جهان خشک و تری نیست

خنجر ز پی حنجر خشک تو کشیده است

از شمر به احوال تو بی‌رحم‌تری نیست

از گندم ری بر نخوری ای عمر سعد

خون ریختن سبط پیمبر هنری نیست

بنمای علاج دل پردرد سکینه

کز بعد تو چون وی به جهان دربدری نیست



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

کعبه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۲:۰۹
فایلستان

ره به در کعبه نیابد کسی

تا نکند قطع بیابان بسی

کعبهٔ وصل است هوای دگر

سیر ره اوست به پای دگر

فیض در او مرحله در مرحله

نور در او مشعله در مشعله

روح در این قافله محمل کش است

این چه فضا وین چه ره دلکش است

آب درین بادیه اشک نیاز

هادی ره مرحمت کار ساز

دیده ز بس پرتو خورشید تاب

شب پره‌ای در گذر آفتاب

مانده در این ره خرد دور رو

کند در این ره نظر تیزرو

خود به چنین جا که خرد مانده لال

هست زبان را چه مجال مقال

جسم در او راه به جایی نیافت

خواست رود قوت پایی نیافت

جان به حیل می‌کند اینجا مقام

جسم که باشد که بود تیزگام

چند توان بود به دوری صبور

دیده بر افروز به نور حضور

هر که در این ره به طلب گام زد

گشت بقای ابدش نامزد

خیز که این راه به پایان بریم

رخت به سرچشمه حیوان بریم

کسوت جسم از سر جان برکشیم

یک دو قدح آب بقا در کشیم

غسل بر آریم در آب بقا

چهره بشوئیم ز گرد فنا

خامهٔ رد برسر هر بد کشیم

لوح فنا را رقم رد کشیم

وای که هرچه کنم اهتمام

جز بن این شیشه نیابم مقام

مور چو در شیشه بود سرنگون

جانش از آنجا مگر آید برون

مور کی از شیشه نماید صعود

تا ندمد بال و پرش از وجود

کو پر همت که از اینجا پریم

رخت به سرمنزل عنقا بریم

شهپر همت چو بیابد مگس

کی کندش فرق ز سیمرغ کس

همت اگر پایه فزایی کند

پشه بی‌بال همایی کند

همت اگر پای به میدان نهد

گوی فلک در خم چوگان نهد

گر نبود همت ازین نه صدف

گوهر مقصود که آرد به کف



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فایلستان
مرکز دانلود فایل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فایلستان است. || طراح قالب avazak.ir