نایره
هماره تا خط راست نمیشود دایره
به جان خصم تو باد زنار غم نایره
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
هماره تا خط راست نمیشود دایره
به جان خصم تو باد زنار غم نایره
غبار عجز من و دامن خط تسلیم
ز پا فتادگی از جاده سر نمیتابد
نشان من مگر از بینشان توانی یافت
و گرنه هستی عاشق اثر نمیتابد
از کف ایام امان کس نیافت
وز روش دهر زمان کس نیافت
شام و سحر هست رصددار عمر
زین دو رصد خط امان کس نیافت
رفت زمانی که ز راحت در او
نام غم از هیچ زبان کس نیافت
و آمد عهدی که ز خرمدلان
در همه آفاق نشان کس نیافت
جامهٔ جاه ترا نقش همی بست قضا
واسمان جامهٔ خودرنگ همیکرد به نیل
به سر عجز رسد عون تو بیهیچ نشان
به دم جور رسد عدل تو بیهیچ دلیل
خطبه بر مسرع حکم تو کند باد خفیف
خوشه از خرمن علم تو چند خاک ثقیل
کلک او نقش قدر را سر پرگار آمد
رای او کلک قضا را خط مستر شده است
هر که از نام تو بر لوح جبین کرد نشان
کار و بارش بدرستی همه با زر شده است
بخاک من دلی چون دانه کشتند
به لوح من خط دیگر نوشتند
بکار حاکمی مکر و فنی بین
تن بیجان و جان بی تنی بین
گو با من که دارای گمان کیست
یکی در خود نگر آن بی نشان کیست
تنزیه خواهی از در تشبیه نگذری
رنگست عالمی که ز بو میدهد نشان
یک ناوک تو بیاثر موج می نبود
خواندیم خط ساغر از آن حلقهٔ کمان
خوش مثالی نوشته ام به مثل
حرفی از خط بی مثال تو ایم
حکم ما را نشان کن ای سید
به نشانی که ما زآل تو ایم
سایه و آفتاب بر من و تو
خط موهوم می نماید دو
خط موهوم اگر براندازی
خانه از غیر حق بپردازی
اثر این و آن مجوی آنجا
نام چبود نشان مجوی آنجا
می برآرد ز پریشانی دل آشفته را
به ز خط جام این اوراق را شیرازه نیست
می توان بردن به مقصد راه از سنگ نشان
مطلب عنقا ز کوه قاف جز آوازه نیست