روزگار
در منزل غم فگنده مفرش ماییم
وز آب دو دیده دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ، ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
در منزل غم فگنده مفرش ماییم
وز آب دو دیده دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ، ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!
دل ز درد آزاد داری روی زرد
از رخ زردم روان و ز دل روان
وز روان زی دل روان آزار و درد
دور دارد آرزوی دل ز دور
وز دو وردم دور دارد آن دو ورد
سرای ترا ، شهریارا ، ز نزهت
بهر گوشه صد بوستانست گویی
بروزی رسند از در او خلایق
در او در آسمانست گویی
راز تو با خدای سخت نکوست
زین قبل هست کار خصم تو زار
رأی عالیت را بحل و بعقل
هست تأیید آسمانی یار
راغ و باغ مخالف جاهت
تیره چون چاه و موحشست چو غار
رام شد آسمان بمهر ترا
هست با دشمنت بکینه چو مار
ران تو زین فخر ساید و هست
زین حسد جان حاسدت پر نار
ز جای خیز و نظر کن بچشمهای ترم
شکست مرگ تو ای نوجوان ز غم کمرم
شکفته زخم تنت همچو غنچه در گلزار
گل همیشه بهارم سری ز خاک بر آر
ز تیشه که بیفتاده سرو قامت تو
ز ضربتی که دو شق گشته فرق انور تو
گشای چشم و ببین دیده های گریانم
ز فرقت تو برون رفت روح از جانم
کدام ظالم بی دین ز تیشه بیداد
فکند قامت سروت چو شاخه شمشاد
ستاره سحر من غروب کردی زود
هنوز رفت غروب تو ای ستاره نبود
یا رسول الله امان از امت بیدادگر
هیچ میدانی چه کردند با من از بعدت پدر
یا رسو ل الله نمودند غصب حقم این گروه
روز شب دارم ز ظلم این جماعت چشم تر
عارضم بیکی پدر از سیلی اعدادبین
هست زهرا یت پریشان از غمت شام و سحر
تا تو بودی عزتم بود است ای باب گرام
تا تو رفتی شد انیسم دیدگان بر مطر
یا رسول الله بعد از تو گروه بی حیا
ظلمها کردند چندان با من بی بال وپر
بر زدند آتش بباب خانه ام قوم عدو
بود جایت خال آندم تا ببینی دخترت
نیم جانی داشت در تن ای امین دادگر
گشته ام دلگیر از این دوره ناپایدار
زندگی دیگر نمی خواهم من خونین جگر
بس که کردم از فراقت گریه من روز شبان
بس که مژگان ز هجرت ریخته خون از بصر
قوت من اشک روان گردید هر شام و سحر
تنگ دل از من شدند اهل مدینه سر بسر
من هم ای بابا شدم بی زار از این مردمان
خواهم از حق تا بگیرد جان زارم ای پدر
دهر دون با من ره و رسم عداوت را گشود
خیره گردیده است بر من روزگار بد یسر
خیز علی جان نگر باب دل افکار خویش
بر سر نعشت مکان کرده بحال پریش
عالم و آفاق را ز ناله اش کرده ریش
نگر ز داغت کنون قد کمانم علی
فرش زمین جای تو نبوده ای دل نواز
ز پرنیان و حریر بالش و بستر بساز
خیز بخیمه رویم با من ایا سروناز
نیش مزن پیش از این بر تن و جانم علی
تا کی در گوی تو مسکن و مأوا کنم
دو دیده در ماتمت بسان دریا کنم
نظر چه هر دم بر این موی چلیپا کنم
رود بطاق سپهر آه و فغانم علی
دریغ از حاصل زحمت روز شبان
بپای تو کرده ام تمام ای نوجوان
داس اجل زود کرد مرا بغم توامان
فسرده از ماتمت کرد چنانم علی