مرثیه
ای پدر جان بسکه خوردم سیلی از شمر لعین
عارضم بابا کبود از ضربت سیلی ببین
از غمت نالان و گریانم من زار و غمین
در سر نعشت نظر کن دخترت را خون فشان
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ای پدر جان بسکه خوردم سیلی از شمر لعین
عارضم بابا کبود از ضربت سیلی ببین
از غمت نالان و گریانم من زار و غمین
در سر نعشت نظر کن دخترت را خون فشان
شرم بنما ز خدا قطع مکن دست مرا
ظالم از بهر چه سازی تو جدا شست مرا
من که اندر ره حق نیستی و هست مرا
داده ام روز ازل بهر وفای داور
ای پدر گردم فدای این تن صد پاره تو
بین پدرجان دختر بی یاور و بی یار تو
گو چه شد بابا سرت کو صفحه گلزار تو
کاین چنین افتادهٔ بی سر تو شاه جهان
در سر نعش پدر گفتا سکینه بافغان
خیز بنگر حال زارم ای شه در خون طپان
گو تو بعباس و علی اکبرم از کرم
یا که بیایند زمانی برم در حرم
جانب کوفه روم ای محترم با حرم
دست من دست خدا باشد ایا کافر کیش
قلب زهرا شود از این عملت زار و پریش
مزن ای شوم ستمگر بدل زارم نیش
نیست یک جای درستی به تنم ای ابتر
خنجرت می نبرد خنجرم ای شمر دغا
شرم آهن کند از بوسه که فر الوراء
پی به پیچان و سرم را تو جداکن ز قفا
عاصیا نظم تو خون کرد دل خیرالنساء
گر علی اکبرت گردید ز زین واژگون
شد دو تا راسش ز تیغ لیلا دلش از عم غمون
ماند این داغت بدل تا روز محشر یا حسین
شمس خاور یا حسین
ز جای خیز ای پدر حال غریبان ببین
بچنگ قوم دغا شکسته بالان ببین
به قید بند عدو چه خردسالان ببین
بسوی کوفه سفرکنند طفلان تو
بیقین دان که مرا عمر بآخر برسید
گردم از خنجر بیداد تو این لحظه شهید
تشنه لب کس بلب آب سر از تن نبرید
بی حیا تشنه مکن رأس من از کینه جدا
خبرنداری پدر چسان که زاری کنان
نشسته پهلوی تو زغم بود مو کنان
زدیده افشان کند ژاله برخ هرزمان
نظر نما یکدمی حال اسیران تو