مرثیه
مادر دهر ای پسر مثل تو سروی نزاد
ز داغت آتش چنان بخرمنم اوفتاد
که روز و شب می کشم ز هجر روی تو داد
چه نامت هر دم بود ورد زبانم علی
خیز ایا سرو روانم علی
خیز ایا راحت جانم علی
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
مادر دهر ای پسر مثل تو سروی نزاد
ز داغت آتش چنان بخرمنم اوفتاد
که روز و شب می کشم ز هجر روی تو داد
چه نامت هر دم بود ورد زبانم علی
خیز ایا سرو روانم علی
خیز ایا راحت جانم علی
خراب گردد پسر ز بعد تو روزگار
داغ تو دانی بماند به دهر دون یادگار
محو نخواهد شدن الی بیوم القرار
دریغ از زحمت روز و شبانم علی
دیده گشا و ببین باب تو ای مه مثال
نشسته بالین تو باخاطر پر ملال
قامت موزون من از غم تو گشته دال
آرزوی زندگی نیست گمانم علی
دریغ از حاصل زحمت روز شبان
بپای تو کرده ام تمام ای نوجوان
داس اجل زود کرد مرا بغم توأمان
فسرده از ماتمت کرد چنانم علی
تا کی در کوی تو مسکن و مأوا کنم
دو دیده در ماتمت بسان دریا کنم
نظر چه هر دم بر این موی چلیپا کنم
رود بطاق سپهر آه و فغانم علی
فرش زمین جای تو نبوده ای دل نواز
ز پرنیان و حریربالش و بستر بساز
خیز خیمه رویم با من ایا سروناز
نیش مزن پیش از این بر تن و جانم علی
بروی خاک سیه بگو فتادی چرا
روی زمین عارضت بگو نهادی چرا
زلف سیه را ز هم بگو گشادی چرا
ز دیدنت برده تاب و توانم علی
خیز علی جان نگر باب دل افکار خویش
بر سر نعشت مکان گردد بحال پریش
عالم وآفاق را ز ناله اش کرده ریش
نگر ز داغت کنون قد کمانم علی
بسته بودم بهوای گل روی تو دلم
لیک صیاد اجل حرکت متعجل کرد
بین علی را ز غمت ناله نماید چه هزار
دارد افسوس که این سرو قدت در گل کرد
روز شب میزنم از درد فراقت فریاد
چه کنم نقش تو در خانه دل منزل کرد
روزگاری بتو دل بستگیم زهرا بود
کی شود حب تو یکباره برون از دل کرد
کی کمانم تو روی زیر گل ایماه عذار
عجب از کید فلک نقش عمل زایل کرد
درد من چاره ندارد که بگویم غم خویش
نی دوائی است که بتوانم از او حاصل کرد
خوش بخوابی خبرت نیست ز طفلان پریش
که حسین ارض و سما را ز غمش عاطل کرد
زینب زار تو دانی چه نوائی دارد
حسنت از غم تو حال دلم مشکل کرد