مرثیه
چسان بدست عدو مضطر شدند
ز بیکسی هرکدام فسرده خاطرشدند
بریسمان ستم بسته سراسر شدند
ببین بحال دل زینب گریان تو
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
چسان بدست عدو مضطر شدند
ز بیکسی هرکدام فسرده خاطرشدند
بریسمان ستم بسته سراسر شدند
ببین بحال دل زینب گریان تو
ز جای خیز ای پدر حال غریبان ببین
بچنگ قوم دغا شکسته بالان ببین
به قید بند عدو چه خردسالان ببین
بسوی کوفه سفرکنند طفلان تو
دلم نیاید پدر ز تو شوم من جدا
ولی مرا چاره نباشد ای مه لقا
ز یاد من کی رود حکایتست یاابا
چه نقش بردل بود قصه سوزان تو
گشته سیراب دد و دام و حوش صحرا
لیک اطفال من از سوز عطش در غوغا
درچه آئین بود این رسم ایا شوم دغا
مهمان تشنه کشند در لب آب دریا
یا حبیبی غم مخور من یاور و یارتوام
اندراین بازار سربازان خریدار توام
من ندانی بیش از تو من گرفتار توام
خون بهای تو منم ای سبط حیدر یاحسین
شمس خاور یا حسین
غم مخور در روز محشر شافع عصیان توئی
شاهد بزم ازل سر دفترداران امکان توئی
هم بهشت و دوزخ و هم کفر و هم ایمان توئی
عاصیت را کن نظر ای شاه بی سر یاحسین
شمس خاور یا حسین
گرعلی اصغر ز پیکان سر شد شهید
قاسمت گرتیغ عدوان قامتش درخون کشید
نخل یاران ترا تیغ جفا یکسر برید
غم مخور باشم ترا من یار و ناصر یا حسین
شمس خاور یا حسین
گر علی اکبرت گردید ز زین واژگون
شد دو تا راسش ز تیغ لیلا دلش از عم غمون
ماند این داغت بدل تا روز محشر یا حسین
شمس خاور یا حسین
گریه نمایم به تن اطهرت یا سرت
یا به لب تشنه از خون ترت پیکرت
یا که به عباس و علی اکبرت اصغرت
درد تو بنمود دلم را تباه یا حسین
نیست کسی حامی بیچارگان آنچنان
زار و گرفتار نگر کودکان آنچنان
خیز از این مهلکه ما را رهان الامان
جمله گرفتاربا آه و فغان یاحسین
از چه فتادی تو بخاک سیاه یاحسین