مقدمه حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة
سپاس و ستایش مبدعی راست،که سخن پاک و سخندان و سخنگوی را ابداع کرد،و حمد و مدح مخترعی راست که به پرتو نور این دو شریف صورت و مایه را اختراع کرد نگارگر وجود را،و آن طبیعت کلی به واسطه این صورت و مایه بجنبانید، نگارپذیر وجود را و آن جسم اعظم بود در سه بعد طول و عرض عمق جلوه گر کرد و پس از سخندان کل علت دهر ساخت و از سخنگویان پاک علت زمان، بعد از آن هفت پدر علوی را و چهار مادر سفلی را تنقیت کرد، و پس به وسائط این هفت و چهار سه نوع فرزند در زیراین گنبد خانه تربیت کرد، چون صد هزار عالم از آن اخص موالید را از خدر غیب و حجر امر به صحرا آورد، و آن جوهر انسان بود و پس از برای تقویت و تنقیت، پیش بر آن نازنینان که در مشیمه اول الفکر آخر العمل بودند صد هزاران پرده آویخت میان ایشان و میان کلمة الحق، پس دفتر لاابالی و قد خلقکم اطوارا بر ایشان خواند، تا میان جمال و نفخت فیه من روحی و کمال روحا من امرنا، حاجزی از حدوث، و حایلی از حروف بساخت، و چهار مرتبه نفس را در چهار درکه طبایع بازداشت. اول نفس روینده، و آن شهوانی است دوم نفس جوینده، و آن حیوانی است سیوم نفس گوینده، و آن انسانی و چهارم نفس شوینده، و آن ربانی است، و میان این روندگان الهی مدارج و معارج نامتناهی ساخت، مؤکد این آیت که انظرکیف فضلنا بعضهم علی بعض الایه، تا بعض سالکان از نقش نفس در گذشتند و حمال و جمال کلمه شدند، و بعضی اسبان اسباب بساختند و تاختند، و چون الف که هیچ ندارد و از آن خط خطابشان نیامد تا آنها که در زیر پرده صورت مانده، بودند حادث و محدث گفتند، و آنها که مثقله ظاهر بر قدم داشتند قدم حروف را گمان بردند، و آن سخن پاک خود محیط بر ازل و مدرک بر ابد، آنها که وراء حجاب بودند و آن الواالعزم انبیاء بودند، با نور کلمه متحد شدند، و آنها که در نظاره جمال مخدرات پرده شان رقیق تر آمد، و آن اهل تحقیق و اولیا بودند و از نور کلمه اقتباس می کردند، و آنها که از پس پرده رنگ به رنگ، در نقش پرده نظاره می کردند، آن شعرا بودند. انبیا را جمال از عالم کلمه عین او آمد، و اولیا را مجال در میدان نطق صفت او، و شعرا را تک و پوی در آشیان کلمه قول او، صورت آن همه یکی، ولیکن سه به حکم واسطه، ازین شراب خانه قدم صفو خم نصیب ملک و انبیا کرد، و میانه نصیب اصفیا و اولیا داد، و به آخر قسم حکما و شعرا، که ایشان از آن خلقانها آستین بودند و از آن آسمانها زمین، و چون در سنت کرام این بود کی: وللارض من کاس الکرام نصیب، ایشان را از آن جرعه بی بخش نکردند، تا این حکماء شعرا به تجرع جرعه ایشان عمر ثانی و ذکر باقی به دست آوردند، چنانکه اول از سخن پاک پیدا آمده اند بآخر به سخن پاک بازگردند، تا منه بدأوالیه یعود درست آید پس به ترتیب انبیا و تقویت اولیا حاجت بود که اطفال بودند و ناتمامان را دایگان بایند و بی مونسان را همسایگان، تا به مراعات و مدد ایشان تمام روند، تا به عالم کمال ناقص نروند، و طعنه کما خلقناکم اول مرة نشنوند،از آن که خود مدرک بینش، و محرک آفرینش خبر داده است، که اذا مات ابن آدم ینقطع عمله الاعن ثلاث: صدقة جاریة، و علم ینتفع به الناس، و ولد صالح یدعوا له بعد موته معنی خبر چنان باشد که چون جوهر آدمی زاد را از لباس آب و خاک مجرد کنند، و پنج جاسوس نفسانی او را در زندان عدم محبوس کنند، و چهار میخ جسمانیش را به چهار معدن، باز فرستند، خاکش را به خاک رسانند اما پاکش هنوز به پاک نرسیده باشد، بو که موقوف زادی و مرکبی مانده باشد که دستش از همه دست آویزها کوتاه کرده باشند، مگر از سه چیز: صدقه جاریه، یا خوانی آراسته که مدد قوت و قوت اخوان، باشد. و علم ینتفع به، یا نوری ناکاسته، که در ظلمات (حدوث)، او را و دیگران را چشم و چراغ جان باشد.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]