خامش
خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم
دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم
نی نی که این دو باغ اگر چه خوش است و خوب
زین هر دو بگذریم و بدان باغبان رویم
سجده کنان رویم سوی بحر همچو سیل
بر روی بحر زان پس ما کف زنان رویم
زین کوی تعزیت به عروسی سفر کنیم
زین روی زعفران به رخ ارغوان رویم
از بیم اوفتادن لرزان چو برگ و شاخ
دلها همیطپند به دارالامان رویم
از درد چاره نیست چو اندر غریبییم
وز گرد چاره نیست چو در خاکدان رویم
چون طوطیان سبز به پر و به بال نغز
شکرستان شویم و به شکرستان رویم
این نقشها نشانه نقاش بینشان
پنهان ز چشم بد هله تا بینشان رویم
راهی پر از بلاست ولی عشق پیشواست
تعلیممان دهد که در او بر چه سان رویم
هر چند سایه کرم شاه حافظ است
در ره همان بهست که با کاروان رویم
ماییم همچو باران بر بام پرشکاف
بجهیم از شکاف و بدان ناودان رویم
همچون کمان کژیم که زه در گلوی ماست
چون راست آمدیم چو تیر از کمان رویم
در خانه ماندهایم چو موشان ز گربگان
گر شیرزادهایم بدان ارسلان رویم
جان آینه کنیم به سودای یوسفی
پیش جمال یوسف با ارمغان رویم
خامش کنیم تا که سخن بخش گوید این
او آن چنانک گوید ما آن چنان رویم
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]