باداباد
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۲:۲۳
نظرات (0)
به بَرَش آب و
دورادورش آب و
ـ چه دورِ دورم از آب و...
و بی تاب می گشت
ناب می گشت و می گشت
دریایی در کف دست، گوهر آبی از بی آبی
می سوخت
پای در آب و جهان حباب و
سراب شنزار در روبهرو
چشم بر چشم به راهیی برگچههای سبز لاهوتی
خاکستری از سوختهکامی می دوخت
دورادور و در ناسوتی برهوت
می نگریست دمی دیگر ـ باز نمی گردم دیگر؟
بر جداکاریِ دو دست جداسار
دو پرندهی هردم دوردستتر و پرپر
اما هنوزاهنوز
راهی مانده بود تا بی دستی ی یکدست فراهست هزاردستان سرمست
مانده بود تا نقشهی نقش برآب آب و اسب و سوار تا بر باد... برباد... برباد
و می گشت و می گشت و در خود می گشت باداباد
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]