انسانیت
در جامعه و سرزمینی که انسانیت بمیرد, همه چیز رنگ مرگ می گیرد و فاجعه بزرگ انسانی, که از هر طوفان و زلزله ای ویران گرتر و از هر آتشفشانی گدازنده تر و سوزان تر است, دامن می گسترد و دیّاری را بر زمین نمی گذارد, همه چیز و همه کس را خاکستر می کند.
در فصل برگ ریزان ارزشها, و وزیدن دَم به دَمِ باد خزان از هیچ ارزش گستر, هدایت گر و باغبان چیره دستی کاری برنمی آید و به هیچ روی, در این برهه هیچ کس نمی تواند زیبایی و سرسبزی را به باغ و بوستان ارمغان آورد و یا به انسانیت انسان, حیات بخشد. جرعه های جام او, در این هنگامه اثر نمی بخشند, باید در انتظار دی باشد, سرمای استخوان سوز و نابودی همه چیز.هر سرزمینی که گرفتار فصل برگ ریزان شود و از هر سوی, باد خزان بر آن بوزد و ارزشهای انسانی را بریزاند, روی سعادت را نخواهد دید. چه بسا به ظاهر تمدنی در آن پا بگیرد و مردمان از نظر مادی در رفاه به سر برند و زندگی رونقی داشته باشد, اما فقر معنوی و کم رنگ شدن و یا مرگ انسانیت در آن سرزمین, دیر یا زود, همه چیز را از هم خواهد گسست و نیرومندی مادی, نظامی و تکنولوژی, رفاه و آسایش, نمی تواند از فروپاشی آن جلو بگیرد. چه بسیار تمدنهای بزرگ که بر اثر مرگ انسانیت در آنها, از هم فرو پاشیدند, خاک شدند و از صفحه روزگار برافتادند.انسانیت, بهار زندگی است, به جان زندگی شادابی می ریزد و آن به آن, با جویباران و رودهای همیشه جاری و چشمه های همیشه جوشان اش, سینه آن را می شکافد و از حیات لبالب اش می سازد.این هنگامه بسیار دیدنی و شگفت انگیز و روح نواز, باید همیشه برپا باشد, تا فصل خزان بر آن نتازد.این خواست خداست که این هنگامه همیشه برپا باشد و ابر بهاران, آنی از بارش باز نایستد و جامعه انسانی را سرشار از شادابی سازد.از این روی, در جای جای زمین, در برهه ها و دورانهای ویژه, در هر کجا و هر دوره ای که انسانیت رنگ می باخت و یا خورشید آن رو به افول می گذاشت و مردم به هر سوی می نگریستند, مرگ انسانیت را می دیدند و یا ضعف آن را, خداوند, نسیمی روح انگیز و حیات بخش به جانها می وزاند و خورشیدی از مشرق جانها بر می دَماند, با کتاب و برنامه ای دگرگون آفرین.انسانیت, در پرتو وحی, جان می گیرد و معنی می یابد و می پاید و می ماند. پیامبران در دوران رسالت خود, هم به انسانیت انسان نمود دادند و هم به تلاش گسترده دست زدند که جامعه انسانی را از آن لبالب سازند و مردمان را از زندگی در سایه سار انسانیت بهره مند گردانند. چیزی که تا پیش از برانگیخته شدن پیامبری از سوی خدا در سرزمین شان, از آن بی بهره بودند و در خوف و وحشت به سر می بردند و از یکدیگر بیم داشتند و هیچ کسی به خیزش انسانی و تبلور انسانیت در زندگی خود و جامعه امید نمی برد و انسان, بی تکیه گاه انسانی و در غربت غربت زندگی را سپری می کرد.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]