کعبه
ره به در کعبه نیابد کسی
تا نکند قطع بیابان بسی
کعبهٔ وصل است هوای دگر
سیر ره اوست به پای دگر
فیض در او مرحله در مرحله
نور در او مشعله در مشعله
روح در این قافله محمل کش است
این چه فضا وین چه ره دلکش است
آب درین بادیه اشک نیاز
هادی ره مرحمت کار ساز
دیده ز بس پرتو خورشید تاب
شب پرهای در گذر آفتاب
مانده در این ره خرد دور رو
کند در این ره نظر تیزرو
خود به چنین جا که خرد مانده لال
هست زبان را چه مجال مقال
جسم در او راه به جایی نیافت
خواست رود قوت پایی نیافت
جان به حیل میکند اینجا مقام
جسم که باشد که بود تیزگام
چند توان بود به دوری صبور
دیده بر افروز به نور حضور
هر که در این ره به طلب گام زد
گشت بقای ابدش نامزد
خیز که این راه به پایان بریم
رخت به سرچشمه حیوان بریم
کسوت جسم از سر جان برکشیم
یک دو قدح آب بقا در کشیم
غسل بر آریم در آب بقا
چهره بشوئیم ز گرد فنا
خامهٔ رد برسر هر بد کشیم
لوح فنا را رقم رد کشیم
وای که هرچه کنم اهتمام
جز بن این شیشه نیابم مقام
مور چو در شیشه بود سرنگون
جانش از آنجا مگر آید برون
مور کی از شیشه نماید صعود
تا ندمد بال و پرش از وجود
کو پر همت که از اینجا پریم
رخت به سرمنزل عنقا بریم
شهپر همت چو بیابد مگس
کی کندش فرق ز سیمرغ کس
همت اگر پایه فزایی کند
پشه بیبال همایی کند
همت اگر پای به میدان نهد
گوی فلک در خم چوگان نهد
گر نبود همت ازین نه صدف
گوهر مقصود که آرد به کف
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]