فلک
نی بر این آسمان و چرخ کبود
که شد آن هست از بخار و ز دود
بل بر آن آسمان که حاکم اوست
آن چو مغز است و این بود چون پوست
کاسمانهاست در ولایت جان
کارفرمای آسمان جهان
پس بر آن آسمان رود دانا
نی بر این چرخ گنبد مینا
فلک الروح مجلس الاحرار
فوقه یسبحون فی الانوار
نظر الحس لا یراه مدا
صورة الجسم حائل ابدا
بصر الحس ناظر الاشباح
نظر العقل شاهد الارواح
فلک الجسم جمرة و دخلن
فلک الروح روضة و جنان
فلک الروح لامکان له
ما جری منه لا زمان له
فلک الدهر فی هواه یدور
یغتدی من ضیائه و ینور
فلک الکون هالک فانی
کل من قال دائم جانی
آسمان صورت است و معنی نیست
آسمان کی مقام اهل هویست
آسمان و زمین که فانی اند
هفتشان پست گشت و هفت بلند
صورت ار شد بلند پست شود
عاقبت جز سوی عدم نرود
قدرتی هست کان بلند از اوست
وین پستی نیازمند از اوست
بی مکان است قدرت یزدان
گرچه اندر مکان شده است روان
در مکانش بحس توان دیدن
بی مکانش شود بجان دیدن
چون صور پرده اند نی مقصود
پرده را عقل کی کند معبود
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]