الهی
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۱۶:۳۸
نظرات (0)
الهی، آن روز کجا بازیابم که تو مرا بودی و من نبودم تا با آن روز نرسم میان آتش و دودم و اگر بدو گیتی آن روز را بازیابم، برآسودم، و ربود خود دریابم، به نبود خود خوشنودم، من کجا بودم که تو مرا خواندی، من نه منم که تو مرا ماندی.
نور ایمان از بیاض روی اوست
ظلمت کفر از سر یک موی اوست
ذره ذره در دو عالم هر چه هست
پرده از آفتاب روی اوست
هر که شعله از نور صدق برو تافت، ثقل دنیا نتواند کشید و زینت و تنعم دنیا نتواند دید و هر که از تفرقه رسم و عادت خلاص یافت، نسیم حقیقت نتواند کشید، و جمله موجودات عالم مملو از نورند و عالا مالامال از نور است که جان عالم است.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]