مأخذ آن قصّهای است که در رساله قشیرّیه
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۱:۳۶
نظرات (0)
(احمد خضرویه) وفات نزدیک آمد هفتصد دینار وام داشت. همه به مساکین و مسافران داده بود. در نزع افتاد. غریمانش به یک بار بر بالین او آمدند. احمد در آن حال در مناجات آمد. گفت الهی، مرا میبری و گرو ایشان جان من است و من به گروم به نزدیک ایشان چون وثیقت ایشان میستانی کسی را بر گمار تا به حق ایشان قیام نماید.آن گاه جان من بستان. در این سخن بود که کسی در بکوفت که غریمان شیخ بیرون آیند.همه بیرون آمدند و زر خویش تمام بگرفتند. چون وام گزارده شد جان از احمد جدا شد- رحمة اللَّه علیه-.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]