جهان
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۶:۳۲
نظرات (0)
این جهان چون خس به دست باد غیب
عاجزی پیشه گرفت از داد غیب
گه به بحرش می برد گاهی اش برّ
گاه خشکش می کند گاهی اش تر
دست پنهان وقلم بین خط گزار
است در جولان وناپیدا سوار
گه بلندش می کند گاهی اش پست
گه درستش می کند گاهی شکست
گه یمینیش می برد گاهی یسار
گه گلستانش کند گاهیش خار
تیر پرّان بین وناپیدا کمان
جانها پیدا و پنهان جان جان
تیر را مشکن که این تیر شهی است
نیست پرتابی زشست آگهی است
خشم خود بشکن تو مشکن تیر را
چشم خشمت خون نماید شیر را
ماشکاریم این چنین دامی کِراست
گوی چوگانیم چوگانی کجاست
می درد می دوزد این خیاط کو
می دمد می سوزد این نفّاظ کو
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]