علی
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۸:۴۵
نظرات (0)
شیر خدا شاه ولایت علی
صیقلی شرک خفی و جلی
روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پیکان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شکفت
روی عبادت سوی محراب کرد
پشت به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بنداختند
چاک بتن چون گلش انداختند
گل گل خونش به مصلا چکید
گشت چو فارغ ز نماز آن بدید
این همه گل چیست ته پای من
ساخته گلزار مصلای من
صورت حالش چو نمودند باز
گفت که سوگند به دانای راز
کز الم تیغ ندارم خبر
گرچه ز من نیست خبردارتر
طایر من سدره نشین شد چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چاک
جامی از آلایش تن پاک شو
در قدم پاک روان خاک شو
شاید از این خاک به گردی رسی
گرد شکافی و به مردی رسی
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]