فلک
فلک جسمی است چون گوی گردنده اندر جای خویش. و اندر میان او چیزهاست که حرکت ایشان بسرشت خویش بخلاف حرکت فلک است، و ما اندر میان اوییم. و او را فلک نام کردند از بهر حرکت او که گرد است همچون حرکت بادریسه. و فیلسوفان او را اثیر نام همیکنند.فلکها هشت گویاند یک بر دیگر پیچیده، همچون پیچیدن تویهای پیاز. و خردترین فلکها آنست که بما نزدیکتر است، و ماه اندر او همیرود و همیبرآید، و فرود آید تنها بیهنباز. و هر کرهای را مقداریست از ستبری. و ستاره او را از بهر آن دو بعد اوفتد، یکی در دورترین و دیگر در نزدیکترین. و کره دوم که زبر وی همیگردد آن عطارد است. و سوم آن زهره است. و چهارم آن آفتاب است. و پنجم آن مریخ. و ششم آن مشتری. و هفتم آن زحل. این گویهای هفت ستاره روندهاند. و زبر این همه گویی است ستارگان بیابانی را که ثابته خوانند ایشان را یعنی ایستاده.گروهی زبر فلک هشتم فلکی دیدند نهم آرمیده بیحرکت و این آنست که هندوان او را برهماند خوانند.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]