عرصه وجود
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۳۵:۰۳
نظرات (0)
ای در این کارگهی هوشْ رُبای روز و شب ، چشم نِه و گوش گشای نه ز چشم تو ز دیدن اثری نه به گوشَت ز شنیدن خبری کور و کَر ، چند نشینی چندی نبی خبر چند نشینی چندین پرده از چشم جهان بین کن بازبنِگر پیش و پس و شیب و فراز بین که این دایره گردون چیست روز و شب ، گِرد تو جاویدان چیست بر سرت چتر مرصَّع که فراشت بر وی این نقش مُلَمَّع که نگاشت عین ممکن به براهین خرَدنتواند که شود هست به خود چون زهستی ش نباشد اثری چون به هستی رسد از او دگری ذات نایافته از هستی بخشکی تواند که شود هستی بخش خشکْ ابری که زآب است تهی ناید از وی صفت آب دهی هر چه او را بُوَد از بود نشانگر بُوَد منحصر اندر امکان لازم آید که نیاید به وجودهیچ موجود در این عرصه جود نقش بی خامه نقّاش که دیدنغمه بی زخمه مطرب که شنید.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]