معرفتْ
عقل را سه معرفتْ عطا گردانید:اوّل، معرفت خود، دوم، معرفت حق، سوم، معرفت احتیاج او به حق. و از هر معرفت، چیزی در وجود آمد از معرفت خود، نَفْس دیگر و از معرفت حق، عقل دیگر پیدا شد و از معرفت احتیاج او به حق، جسمی دیگر شد و از عقل کل، همین پیدا شد و از عقل دوم، سه معرفت پیدا شد و از آن سه معرفت او هم بدین طریق، عقلی دیگر و نَفْسی دیگر و جسمی دیگر پیدا شد تا نُه مرتبه. پس نُه عقل و نُه نَفْس و نُه جسم پیدا شد و آن نُه جسم، نُه فلکاند و آن نُه نَفْس، نُه نفوس فلک است و نُه عقل، نُه عقولِ افلاک است.پس هر فلکی را عقلی و نفسی و جسمی باشد و فلک اوّل را عرش گویند و فلک اطلس را فلک الافلاک و جسم کلّی گویند و فلک دوم را کرسی گویند و فلک البروج و فلک ثوابت نیز گویند و فلک دیگر- که در زیر اوست-، فلک زُحل گویند و فلک دیگر را مشتری و فلک دیگر را فلک شمس و فلک دیگر را فلک زهره و فلک دیگر را فلک عطارد و فلک دیگر را فلک قمر و فلک قمر را عقل فعّال گویند و نفس او را واجب الصور.و بعد از این فلکها را عناصر اربعه یعنی آتش و هوا و آب و خاک درهم پیدا شد.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]