حق
به مجمع العرفات و به محشرالعرصات
به منظرالدرجات و به مخرج المرعی
به عز عالم ارواح و عالم اجساد
به فر عالم کبری و عالم صغری
به بیت معمور و بیت قدس و بیت حرام
به بیت اخزان و بیت قبر و بیت قبا
به خال طرفه نون و به چشم شاهد صاد
به زلف پر خم یاسین و طره طاها
به قاف والقرآن و به صاد والقرآن
به علم القرآن و به علم الاسما
به روز عرفه و روز بدر و روز حنین
به روز جمعه و عید و به روز حشر و جزا
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به جانفزایی علم و به دل گشایی جان
به پادشاهی عقل و رئیسی اعضا
به به نشینی عمر و به به حریفی بخت
به پیر طبعی روح و به دولت برنا
به حاجبی دو ابرو و به مردمی دو چشم
به هم سری دو دست و به سرکشی دو پا
به عشق بلبل مست و غم کبوتر نوح
به حدس هد هد بلقیس و عزت عنقا
به بار عام تو یعنی غلغل ملکوت
به رخش خاص تو یعنی که دلدل شهبا
به پای تخت تو یعنی که ساق عرش مجید
به شیر فرش تو یعنی اسد برین بالا
به خاک پای تو کز رشح اوست آب حیات
به یاد گرد تو کاتش فکند در اعدا
بدان بلارک خون ریز زهرپاش چو نیل
که گوهری به قطع اوست خاصه در هیجا
به رمح مار مثالت که چون عصای کلیم
فرو برد به دمی صد هزار اژدرها
به ناوک که شب تیره است موی شکاف
که روشن است مویی نمی برد ز سها
به فیض کف کریمت که بری و بحریش
قبول کرد به صد بر و بحر در اعطا
به مجلس تو که جنات عدن را ماند
یمینش از صف غلمان،یسارش از حورا
به مطرب تو که از رشک زخم زخمه او
چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرا
به شعر من که اگر نقد نه فلک خوانیش
ز هشت خلد براید خروش صدقنا
بدین قصیده که گر تک زند کسی صد قرن
نیابدش دومین در کراسه شعرا
به سوز جان من از کید حاسد بدگوی
به صور آه من از دست دشمن رعنا
که هر چه بر من افتاده افترا کند
خدای هست گواهم که نیست بر یادم
که گفته ام سخن از تو برون ز مدح و ثنا
اگر تفحص این سر کنی دل خجلم
که همچو دیده مور است می شود صحرا
ز هیبت تو اگر چه چو برگ می لرزم
مکن خشم مرا پوستین درین سرما
وگر که من ز کشتنم تو کش که خوش است
ز دست یوسف صدیق دیده بینا
چه گر تدارک این واقعه نمی دانم
مرا بس این که بدین صدق هست حق دانا
چو سایه از بر خویشم گر افکنی بر خاک
چو سایه نیست مرا دور بودن از تو روا
وگر چو کلک به تیغم سر افکنی از تن
چو کلک بر خط حکمت به سر دوم حقا
کز آستان تو صد شیر کی تواند کرد
به سنگ چون سگ اصحاب کهف دور مرا
اگر چه تا که مرا در تن است در خلا و ملا
چو خلق روی زمینت همه دعا گویند
به جز تو کیست که آمین کند مرا به دعا
ولی بس است که آمین همی کنند به جمع
مقربان سماوی ز حضرت اعلی
مقدسا چو بدو ملک این جهان دادی
در آن جهانش بده نیز ملکتی والا
به چاربالش ملکش در آن جهان بنشان
که لایق است هم اینجا به ملک و هم آنجا
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]