عمر
چند کوبد زخمهای گرزشان
برسر هر ژاژ خا وبرزشان
هم به صورت می نماید که گهی
زان همان رنجور باشد آگهی
گوید آن رنجور کای یار حرم
چیست این شمشیر بر فرق سرم
چون نمی بیند کس از یاران او
در جواب آیند یاران کای عمو
مانمی بینیم باشد این خیال
چه خیال است این که هست این ارتحال
چه خیال است این که این چرخ نگون
از نهیب این خیالی شد کنون
گرزها و تیغها محسوس شد
پیش بیمار وسرش منکوس شد
او همی بیند که آن از بهراوست
چشم دشمن بسته زان وچشم دوست
حرص دنیا رفت وچشمش تیز شد
چشم او روشن که چون خونریز شد
مرغ بی هنگام شد آن چشم او
از نتیجه کبر او و خشم او
سربریدن واجب آمد مرغ را
کاو به غیر وقت جنباند درا
هرزمان نزعی است جزو جانت را
بنگر اندر نزع جان ایمانت را
عمر تو مانند همیان زر است
روز وشب مانند دینار اشمراست
می شمارد می دهد زر بی وقوف
تا که خالی گردد وآید خسوف
عاقبت تو رفت خواهی ناتمام
کارهایت أبتر ونان تو خام
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]