مرثیه
ز جای خیز ای پدر حال غریبان ببین
بچنگ قوم دغا شکسته بالان ببین
به قید بند عدو چه خردسالان ببین
بسوی کوفه سفرکنند طفلان تو
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ز جای خیز ای پدر حال غریبان ببین
بچنگ قوم دغا شکسته بالان ببین
به قید بند عدو چه خردسالان ببین
بسوی کوفه سفرکنند طفلان تو
چسان بدست عدو مضطر شدند
ز بیکسی هرکدام فسرده خاطرشدند
بریسمان ستم بسته سراسر شدند
ببین بحال دل زینب گریان تو
خبرنداری پدر چسان که زاری کنان
نشسته پهلوی تو زغم بود مو کنان
زدیده افشان کند ژاله برخ هرزمان
نظر نما یکدمی حال اسیران تو
ایمه گردون نشین ، از چه مکان در زمین
نمودی ای گلعزار، شدی بخواری قرین
مقام قربت چه شد، چرا شدی این چنین
فتاده پاره پاره، برابرم یا حسین
خیز نگر چشم ترم یا حسین
تو آن حسین نیستی که جبرئیل امین
ببرد قنداقه ات بساق عرش بر لبین
بنزد جدت بدی ،تومحترم یا حسین
خیز نگر چشم ترم یا حسین
تو آن حسین نیستی ز بهر یک تارمو
چه شد جدا از سرت ، زشانه ای ماه رو
مادر زارت نمود، ز غصه دل را رفو
چه بی فغانها کشید، مادرم یا حسین
خیز نگر چشم ترم یا حسین
پس گلویش تو ببوس از عوضم ای مضطر
که بود آخردیدارحسین ای دختر
عاصی از مرثیه اش برزده قلبم آذر
حامیش می شوم اندرصف حرمان زینب
موپریشان زینب
بنشین دربرم ای نور دو چشمان زینب
نوجوانان وی از کینه آن قوم عنید
از دم تیغ اعادی همه گردند شهید
گردد آنگاه بی کس و بی یارو حسین
آب بندند دراول رخ طفلان حسین
سوزد آفاق از آن دیده گریان حسین
ز آه طفلان حسین و دل بریان حسین
تیره گردد همه عالم وامکان زینب