ابزار وبمستر

چرخ

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۱:۰۶
فایلستان

تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم

جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم

خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس

بی‌خار غم ز گلشن شادی گلی برم

پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس

گویی به کام دل نفسی کی برآورم

هستم یقین که در چمن باغ روزگار

بی‌بر بود نهال امیدی که پرورم

در بزمگاه محنت گیتی به جام عمر

جز خون دل ز دست زمانه نمی‌خورم

زیرا که تا برآرم از اندیشه یک نفس

پر خون دل شود ز ره دیده ساغرم

از کحل شب چو دیدهٔ ناهید شب گمار

روشن شود چو اختر طبع منورم

خورشید غم ز چشمهٔ دل سر برآورد

ناچیز شد وجودم از اشکال مختلف

گویی عرض گشاده شد از بند جوهرم

از روشنان شب که چو سیماب و اخگرند

پیوسته بی‌قرار چو سیماب و اخگرم

وز بازی سپهر سبکبار بوالعجب

بر تخته نرد رنج و بلا در مششدرم

بی‌آب شد چو چشمهٔ خورشید روزگار

در عشق او رواست که بنشیند آذرم

بر من در حوادث و انده از آن گشاد

کز خانهٔ حوادث چون حلقه بر درم

خواندم بسی علوم ولیکن به عاقبت

علمم وبال شد که فلک نیست یاورم

کوته کنم سخن چو گواه دل منند

چشم عقیق بارم و روی مزعفرم

صحرای عمر اگر چه خوش آمد به چشم عقل

از رنج دل به پای نفس زود بسپرم

کین چرخ سرکشست و نباشد موافقم

وین دهر توسن است و نگردد مسخرم

ای چرخ سفله‌پرور دلبند جان‌شکر

شد زهر با وجود تو در کام شکرم

واقف نمی‌شوی تو بر اسرار خاطرم

فاسد شدست اصل مزاجت گمان برم

گر خشک شد دماغ نهادت عجب مدار

در حلق و در مشام تو چون مشک اذفرم

ای بی‌وفا جهان دلم از درد خون گرفت

دریاب پیش از آنکه رسد جان به غرغرم

یکتا شدم به تاب هوای تو تاکنون

از بار غم دوتا شده بر شکل چنبرم

ای روزگار شیفته چندین جفا مکن

آهسته‌تر که چرخ جفا را نه محورم

چون آمدم بر تو که پایم شکسته باد

راه وفا سپر که جفا نیست درخورم

در آب فتنه خفته چو نیلوفرم مدار

بر آتش نهیب مسوزان چو عنبرم

وز ثقل رنج و خفت ضعف تنم مکن

چون خاک خیره طبعم و چون باد مضمرم

چون روشن است چشم جهان از وجود من

تاری چرا شود ز تو این چشم اخترم
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

کن فیکون

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۱:۰۵
فایلستان

رحم کن ار زخم شوم سر به سر

مرهم صبرم ده و رنجم ببر

ور همه در زهر دهی غوطه‌ام

زهر مرا غوطه ده اندر شکر

بحر اگر تلخ بود همچو زهر

هست صدف عصمت جان گهر

ابر ترش رو که غم انگیز شد

مژده تو دادیش ز رزق و مطر

مادر اگر چه که همه رحمتست

رحمت حق بین تو ز قهر پدر

سرمه نو باید در چشم دل

ور نه چه داند ره سرمه بصر

بود به بصره به یکی کو خراب

خانه درویش به عهد عمر

مفلس و مسکین بد و صاحب عیال

جمله آن خانه یک از یک بتر

هر یک مشهور بخواهندگی

خلق ز بس کدیه شان بر حذر

بود لحاف شبشان ماهتاب

روز طواف همشان در به در

گر بکنم قصه ز ادبیرشان

درد دل افزاید با درد سر

شاه کریمی برسید از شکار

شد سوی آن خانه ز گرد سفر

در بزد از تشنگی و آب خواست

آمد از آن خانه یتیمی به در

گفت که هست آب ولی کوزه نیست

آب یتیمان بود از چشم تر

شاه در این بود که لشکر رسید

همچو ستاره همه گرد قمر

گفت برای دل من هر یکی

در حق این قوم ببخشید زر

گنج شد آن خانه ز اقبال شاه

روشن و آراسته زیر و زبر

ولوله و آوازه به شهر اوفتاد

شهر به نظاره پی یک دگر

گفت یکی کأخر ای مفلسان

کشت به یک روز نیاید به بر

حال شما دی همگان دیده‌اند

کن فیکون کس نشود بخت ور

ور بشود بخت ور آخر چنین

کی شود او همچو فلک مشتهر

گفت کریمی سوی بر ما گذشت

کرد در این خانه به رحمت نظر

قصه درازست و اشارت بس است

دیده فزون دار و سخن مختصر
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

صفا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۱:۰۱
فایلستان

گفت زن صدق آن بود کز بود خویش

پاک برخیزی تو از مجهود خویش

آب بارانست ما را در سبو

ملکت و سرمایه و اسباب تو

این سبوی آب را بردار و رو

هدیه ساز و پیش شاهنشاه شو

گو که ما را غیر این اسباب نیست

در مفازه هیچ به زین آب نیست

گر خزینه‌ش پر متاع فاخرست

این چنین آبش نباشد نادرست

چیست آن کوزه تن محصور ما

اندرو آب حواس شور ما

ای خداوند این خم و کوزهٔ مرا

در پذیر از فضل الله اشتری

کوزه‌ای با پنج لولهٔ پنج حس

پاک دار این آب را از هر نجس

تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر

تا بگیرد کوزهٔ من خوی بحر

تا چو هدیه پیش سلطانش بری

پاک بیند باشدش شه مشتری

بی‌نهایت گردد آبش بعد از آن

پر شود از کوزهٔ من صد جهان

لوله‌ها بر بند و پر دارش ز خم

گفت غضوا عن هوا ابصارکم

ریش او پر باد کین هدیه کراست

لایق چون او شهی اینست راست

زن نمی‌دانست کانجا برگذر

هست جاری دجله‌ای همچون شکر

در میان شهر چون دریا روان

پر ز کشتیها و شست ماهیان

رو بر سلطان و کار و بار بین

حس تجری تحتها الانهار بین

این چنین حسها و ادراکات ما

قطره‌ای باشد در آن نهر صفا
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

قضا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۱:۰۰
فایلستان

ای بس که نباشی تو و ای بس که درین چرخ

بی تو زحل و زهره به حوت و حمل آید

هرچ آن تو طمع داری کاید ز کواکب

ویحک همه از حکم قضای ازل آید

روزی که به دیوان مثلا دیرتر آیی

ترسی که در اسباب وزارت خلل آید



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

صفت بروج دوازده گانه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۱:۰۰
فایلستان

حمل و ثور و پیکر جوزا

سرطان و اسد دلیل بقا

خوشهٔ خاک و کفّهٔ میزان

عقرب مائی و زنار کمان

جدی خاکی و دلو و حوت بهم

از هوا و ز آب داده رقم

برّه و شیر ناریست و کمان

گاو و خوشه و بز ز خاک گران

باز دو پیکر و ترازو و دول

از هوا یافت بهره بیش ممول

هست خرچنگ و گزدم و ماهی

که بر آبستشان شهنشاهی

حمل و عقربست از این تاریخ

که شدستند خانهٔ مریخ

ثور و میزان ز زهره دارد بهر

زهره چون شاه و ثور و میزان شهر

پس از این هست خوشه و جوزا

کز عطارد گرفته‌اند بها

سرطان خانهٔ قمر گویند

شمس را جز اسد کجا جویند

قوس و حوتست خانهٔ هرمزد

جدی و دلو از زحل بجوید مزد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

آفاق

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۰:۵۹
فایلستان

مشو محبوس عجز و طبایع

برون آی و نظر کن در صنایع

تفکر کن تو در خلق سماوات

که تا ممدوح حق گردی در آیات

ببین یک ره که تا خود عرش اعظم

چگونه شد محیط هر دو عالم

چرا کردند نامش عرش رحمان

چه نسبت دارد او با قلب انسان

چرا در جنبشند این هر دو مادام

که یک لحظه نمی‌گیرند آرام

مگر دل مرکز عرش بسیط است

که آن چون نقطه وین دور محیط است

برآید در شبانروزی کم و بیش

سراپای تو عرش ای مرد درویش

از او در جنبش اجسام مدور

چرا گشتند یک ره نیک بنگر

ز مشرق تا به مغرب‌همچو دولاب

همی گردند دائم بی‌خور و خواب

به هر روز و شبی این چرخ اعظم

کند دور تمامی گرد عالم

وز او افلاک دیگر هم بدین سان

به چرخ اندر همی باشند گردان

ولی برعکس دور چرخ اطلس

همی‌گردند این هشت مقوس

معدل کرسی ذات البروج است

که آن را نه تفاوت نه فروج است

حمل با ثور و با جوزا و خرچنگ

بر او بر همچو شیر و خوشه آونگ

دگر میزان عقرب پس کمان است

ز جدی و دلو و حوت آنجا نشان است

ثوابت یک هزار و بیست و چارند

که بر کرسی مقام خویش دارند

به هفتم چرخ کیوان پاسبان است

ششم برجیس را جا و مکان است

بود پنجم فلک مریخ را جای

به چارم آفتاب عالم آرای

سیم زهره دوم جای عطارد

قمر بر چرخ دنیا گشت وارد

زحل را جدی و دلو و مشتری باز

به قوس و حوت کرد انجام و آغاز

حمل با عقرب آمد جای بهرام

اسد خورشید را شد جای آرام

چو زهره ثور و میزان ساخت گوشه

عطارد رفت در جوزا و خوشه

قمر خرچنگ را همجنس خود دید

ذنب چون راس شد یک عقده بگزید

قمر را بیست و هشت آمد منازل

شود با آفتاب آنگه مقابل

پس از وی همچو عرجون قدیم است

ز تقدیر عزیزی کو علیم است

اگر در فکر گردی مرد کامل

هر آیینه که گویی نیست باطل

کلام حق همی ناطق بدین است

که باطل دیدن از ضعف یقین است

وجود پشه دارد حکمت ای خام

نباشد در وجود تیر و بهرام

ولی چون بنگری در اصل این کار

فلک را بینی اندر حکم جبار

منجم چون ز ایمان بی‌نصیب است

اثر گوید که از شکل غریب است

نمی‌بیند مگر کین چرخ اخضر

به حکم و امر حق گشته مسخر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

خمش

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۰:۵۷
فایلستان

هر چند که بلبلان گزینند

مرغان دگر خمش نشینند

خود گیر که خرمنی ندارند

نه از خرمن فقر دانه چینند

از حلقه برون نه‌ایم ما نیز

هر چند که آن شهان نگینند

گر ولوله مرا نخواهند

از بهر چه کارم آفرینند

شیرین و ترش مراد شاهست

دو دیگ نهاده بهر اینند

بایست بود ترش به مطبخ

چون مخموران بدان رهینند

هر حالت ما غذای قومیست

زین اغذیه غیبیان سمینند

مرغان ضمیر از آسمانند

روزی دو سه بسته زمینند

زانشان ز فلک گسیل کردند

هر چند ستارگان دینند

تا قدر وصال حق بدانند

تا درد فراق حق بینند

بر خاک قراضه گر بریزند

آن را نهلند و برگزینند



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

دوران فلک

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۰:۵۶
فایلستان

گرچه غم و رنج من درازی دارد

عیش و طرب تو سرفرازی دارد

بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک

در پرده هزار گونه بازی دارد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

قفا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۰:۵۶
فایلستان

رو ترش کن که همه روترشانند این جا

کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا

لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند

لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا

زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی

روی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

کوزهٔ زرین

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۰۰:۵۵
فایلستان

دنیا به مثل چو کوزهٔ زرین است

گه آب در او تلخ و گهی شیرین است

تو غره مشو که عمر من چندین است

کاین اسب عمل مدام زیر زین است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فایلستان
مرکز دانلود فایل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فایلستان است. || طراح قالب avazak.ir