باقيان
گر تو بگشايى زباطن ديده اي
زود يابى سرمه اى بگزيده اى
غيب را ابرى وآبى ديگر است
آسمان و آفتابى ديگر است
نايد آن الاّ كه برخاصان پديد
باقيان (فى لبس من خلق جديد)
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
گر تو بگشايى زباطن ديده اي
زود يابى سرمه اى بگزيده اى
غيب را ابرى وآبى ديگر است
آسمان و آفتابى ديگر است
نايد آن الاّ كه برخاصان پديد
باقيان (فى لبس من خلق جديد)
شهود عظمت حقّ است با چشم دل وبا تكيه بر معرفت كه ارمغان آن محبت است ومحبت حقيقت عبادت، خضوع وخشوع، فقر ونياز ودر اوج اين فقر آزادى از خودپرستى و رهايى از اسارت ماديت ومنّور شدن جان به نور الهى را به دنبال دارد.
قائد وسائق صراط اللّه
به زقرآن مدان وبه زاخبار
جزبه دست و دل محمّد(ص) نيست
حلّ وعقد خزينه اسرار
آيه كريمه: (فلايظهر على غيبه أحداً إلاّ من ارتضى من رسول) (جنّ/۲۷_۲۶) اسم اعظم الهى بر كسى تجلى مى كند كه صورت حقيقت انسانيت باشد و در تمام نوع انسان، كسى كه اين اسم، آن چنان كه هست براى او تجلى كرده باشد نيست، به جز حقيقت محمديه صلى الله عليه و آله و اولياء خدا كه در روحانيت با آن حضرت متحدند.
مقام (او أدنى) يعنى مقام اتّصال به احديت، و چون (وجود) به معناى (وجود منبسط) است ومقام احديّت از وجود منبسط اوسع است، بنابر اين، قلبِ حضرت ختمى مرتبت از (وجود) وسيع تر است.
إنّا عرضنا الأمانة على السموات و الأرض و الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان إنّه كان ظلوماً جهولاً) احزاب/۷۲
منظور از امانت در اين آيه (سايه خدا بودن) و مقام (ولايت الهى) است، يعنى نمايان كننده وجود مطلق خداوند در عالم. از آن جهت كه مسؤوليت آينه دارى وجود مطلق تنها از عهده مطلق بر مى آيد، به همين جهت همه موجودات از پذيرش و حمل اين امانت سرباز زدند چرا كه نقصان قابليت و استعداد مانع از اين قبول مى شد، نه اينكه خود امانت را نپذيرفتند.
انسان كامل داراى شأن است و شأن او عبارت است از تجاوز ازحدود امكانى و مندك شدن در درياى وجوب وجود، در نتيجه بايد گفت: انسان(رقّ منشورى است كه از هيولاى قابل تجلى گرفته و تا استهلاك در حضرت احديت گسترده است.
يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله والله هو الغنى الحميد) (سوره فاطر، آيه ۱۵) همين باشد كه هر چه انسانها كاملتر و غنىتر باشند احساس فقر و نيازمندى بيشتر مىكنند. يك روح بزرگ كه عمق هستى را درك كرده و كاروان تكامل و عروج انسانى را تا قلههاى سر به فلك كشيده عالم وجود مىبينند، بيشتر دچار «حيرت» و هراس يا خشيت مىشود.
هر ذره كه مي بيني خورشيد در او پيداست
در ديدهٔ ما بيند چشمي كه به حق بيناست
گر شخص نمي بيني در سايه نگر باري
همسايهٔ او مائيم اين سايه ازو پيداست
تا صورت خود بيند در آينهٔ معني
معني همه عالم در صورت او پيداست
ما در طلبش هر سو چون ديده همي گرديم
ما طالب و او مطلوب وين طرفه كه او با ماست
موجيم در اين دريا مائيم حجاب ما
چون موج نشست از پا مائي ز ميان برخواست
هر بنده كه مي بيني درياب كه سلطانيست
هر قطره ز جود او چون درنگري درياست
گفتار خوشم بشنو كز ذوق همي گويم
گر بنده ز خود گويد سيد به خدا گوياست
خرد نه تن است و نه جان كه اگر خرد تن بودي همة تنها خردمند بودي و اگر خرد جان بودي هر جانور خردمند بودي.