ارزشمند
همه آنچه قابل شمارش است ارزشمند شمرده نمي شود، و همه آنچه ارزشمند است قابل شمارش نيست.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
همه آنچه قابل شمارش است ارزشمند شمرده نمي شود، و همه آنچه ارزشمند است قابل شمارش نيست.
«چون صبح، افتتاح اشتغال به كثرات و ورود در دنياست و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است، خوب است انسان سالك بيدار، در اين موقع مبارك براى ورود در اين ظلمتكده تاريك به حق تعالى متوسل شود و به حضرتش منقطع گردد و چون خود را در آن محضر شريف آبرومند نمىبيند، به اوليأ امر و خضر اى زمان و شفعأ انس و جان، يعنى رسول ختمى مرتبت، صل الله عليه و آله، ائمه معصومين(ع) متوسل گردد و آن ذوات شريفه را شفيع و واسطه قرار دهد...».
مقام دل گشايش جمع جمعست.جمال جان فزايش شمع جمعست... جمع، مقابل فرق است و فرق احتجاب است از حق به خلق... جمع مشاهده حق است بى خلق... و جمع الجمع شهود خلق است قايم به حق، يعنى حق را در جميع موجودات و مخلوقات مشاهده نمايد، هر جا به صفتى ديگر ظاهر گشته و اين مقام، مقام بالله است و اين مقام را «فرق بعد الجمع» و فرق ثانى نيز مىگويند و صحو بعد الصحو هم مىخوانند...».
صلوات، از با فضيلتترين دعاها، شمرده شده است:
«الصلوة علىّ نور الصراط.»
خواجه نصيرالدين براى حق سه معنا ذكر مىكند و اين واژه را مصدرى مىداند كه به معناى صفت فاعلى به كار رفته و استعمال آن در معانى سهگانه به اشتراك لفظى است. اين معانى عبارتند از:
۱. وجود در الاعيان مطلقا؛ يعنى اعم از اينكه دائم باشد يا غيردائم، و دائم نيز اعم استازاينكهواجبباشديا ممكن.
۲. وجود دائم اعم از اينكه واجب باشد يا ممكن.
۳. حال قول و عقد بالنسبه واقع كه در اينجا مقصود از حق همان معناى اول است.
در قرآن كريم در مورد حفظ قرآن (به معناى از بركردن) تعبير حفظ نيامده، بلكه تعبير حفظ، در مورد مصونيت قرآن به كار رفته است: «انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» (حجر/ آيه ۹) در مورد حفظ و حافظه به طور كلى از واژه «ذكر» استفاده شده و ذكر نيز در ارتباط مستقيم با قلب دانسته شده است.
فعل طبيعى، مانند تحريكات و إحالات از تسخين و تبريد و تسويد و تغذيه و تنميه و توليد.
فعل تعليمى، مانند إناره و إضاءه و وقوع عكوس و محاذيات و حدوث اشكال و تربيع و تكعيب و دايره و غير ذلك از امورى كه حدوثش دفعى است با كميّتى و مقدارى.
قرآن بحر غيرمتناهى است . آن كسى كه براى اين اقيانوس عظيم الهى ساحل مى پندارد , در محفل روشنها ننشسته , و از سخندانان و زبان فهمان حرف نشنيده , و به اسرار آيات قرآنى پى نبرده است , در اين دريا غواصى نكرده است . همان طورى كه دار هستى را نهايت نيست , فعل خداوند را نهايت نيست , كلام خداوند را نهايت نيست . كلام هر كس به فراخور عظمت وجودى اوست . قلم هر كس به اندازه سعه وجودى اوست . هر كس حرفى مى زند يا كتابى تاليف مى كند و خلاصه آثار وجود هر كس مطلقا معرف مايه و پايه و قدر و اندازه عظمت وجوديش است .