مرثيه
توآن حسين نيستي كه جبرئيل امين
ببرد قنداقه ات بساق عرش برين
به قرب خاص خدا شدي تو مسند نشين
بنزد جدّت بدي تو محترم ياحسين
خيز نگر چشم ترم ياحسين
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
توآن حسين نيستي كه جبرئيل امين
ببرد قنداقه ات بساق عرش برين
به قرب خاص خدا شدي تو مسند نشين
بنزد جدّت بدي تو محترم ياحسين
خيز نگر چشم ترم ياحسين
گفت مسلم احبر تو با خاتم پيغمبران
اي حزين ناتوان
روز محشر شافعت در عهد اين پيمان منم
از سر احسان منم
نيري از مدح مسلم كي فرو بندد ز جان
در رديف شيعيان
گويد اندر ماتمت با ديده گريان منم
با چنين عصيان منم
يك جهان دشمن و من يك تن طفلان بيتاب
كودكان تشنه همه منتظرند از پي آب
تو بخون خفته چه دلها ز عطش گشته كباب
سوخته ز آتش طفلان سرو سامان اخي
اي ابوالفضل ايا ماه درخشانم اخي
تا تو بودي سپه خصم بدل داشت هراس
خيز از جاي نگويند گروه نشناس
كشته گرديده ز شمشير مخالف عباس
بر نعش تو بين ديده گريانم اخي
اي ابوالفضل ايا ماه درخشانم اخي
خيز اي جان برادر تو علم را بردار
ياريم ساز در اين معركه شيرشكار
چكنم يك تنه با اين سپه كفر شعار
ديده كن باز نگر در كف عدوانم اخي
اي ابوالفضل ايا ماه درخشانم اخي
ايمه گردون نشين از چه مكان در زمين
نمودي اي گلعزار شدي بخواري قرين
مقام قربت چه شد چرا شدي اين چنين
فتاده پاره پاره برابرم ياحسين
خيز نگر چشم ترم ياحسين
تو آن حسين نيستي ز بهر يك تار مو
چه شد جدا از سرت ز شانه ايماه رو
مادر زارت نمود ز غصه دل را رفو
چه بي فغانها كشيده مادرم ياحسين
خيز نگر چشم ترم ياحسين
مگر نه جدّت ترا حسين مني بخواند
مگر نه آن شه ترا بدامنش مينشاند
ز شيره جان خود بكوچكي پروراند
مگر شها نيستي برادرم يا حسين
خيز نگر چشم ترم يا حسين
هيچ داني چه مكاني تو مكان ساخته
پاي با چكمه سر سينه من تاخته
من نداني به ثريا شرر انداخته
ظالم اين مخزن اسرار خدا هست خدا