اي به ميدان وفا از دل و جان كرده نثار
سر و تن در ره يار
كرده هفتاد و دو تن يكتنه قربان نگار
همگي شير شكار
سر به ني شمع دل انجمن ناله و آه
شاهد بزم اله
نقطۀ مركز يك دائره، سرمه رخسار
محو نور الانوار
تن پر از غنچۀ بشكفته ز پيكان خدنگ
گلشني رنگارنگ
لاله زاري سر هر غنچه دو صد مرغ هزار
زار چون ابر بهار
نو نهالان همه روئيده به پيرامن او
سبزۀ دامن او
ليك از سوز درون في الشجر الاخضر نار
تا فلك رفته شرار
همه چون نخلۀ طور از عطش افروخته دل
خشك لب سوخته دل
همه از باد خزان ريخته در فصل بهار
مانده بي گل گلزار
همه شاداب ز خوناب ولي سينه كباب
تشنه از قحطي آب
يك گلستان همه بي آب و دو دريا بكنار
بهرۀ هر خس و خار
يك طرف سرو سهي ساي ابوالفضل قلم
از كف افتاده علم
سرو آزادا قدش گشته تهيدست ز بار
دستش افتاده ز كار
تا از آن هيكل توحيد جدا گشت دو دست
كمر شاه شكست
رفت و بگسيخت ز هم سلسلۀ يار و تبار
شد حرم بي سالار
يك طرف يوسف حسن ازل و گرگ اجل
گشته همدست و بغل
رنگ خون بر رخ ماهش چه بر آئينه غبار
شد جهان تيره و تار
طرۀ اكبر ناكام بخون رنگين است
دل شه خونين است
نه عجب گر ز غمش خون شده تا روز شمار
نافۀ مشك تتار
يك طرف قاسم ناشاد كه در حجلۀ گور
بسته آئين سرور
نو عروسان چمن غمزده و زار و نزار
داغ آن لاله عذار
بدن نازك او تا شده پامال ستور
شد بپا شور نشور
دست و پا تا كه بخون سر و تن كرده نگار
چشم گردون خونبار
يكطرف اصغر شيرين دهن از ناوك تير
آب نوشيده و شير
غنچه با تنگدلي خنده زد از ناوك خار
بر رخ بلبل زار
طوطي باغ بهشت از ستم زاغ و زغن
رخت بست از گلشن
شكر شُكر فشاند از دهن شكّر بار
بهر قرباني يار
يكطرف پرد گيان شور و نوا سر كرده
همگي بي پرده
بانوان دو سرا شهرۀ هر شهر و ديار
دستگير اغيار
لاله رويان همه را داغ مصيبت بر دل
همه را پا در گل
بيكس و بي سر و سالار بجر يك بيمار
دست و پا سلسله دار
[ بازدید : ] [ امتیاز :
]