كفن
بدرد مرده كفن را به سر گور برآيد
اگر آن مرده ما را ز بت من خبر آيد
چه كند مرده و زنده چو از او يابد چيزي
كه اگر كوه ببيند بجهد پيشتر آيد
ز ملامت نگريزم كه ملامت ز تو آيد
كه ز تلخي تو جان را همه طعم شكر آيد
بخور آن را كه رسيدت مهل از بهر ذخيره
كه تو بر جوي رواني چو بخوردي دگر آيد
بنگر صنعت خوبش بشنو وحي قلوبش
همگي نور نظر شو همه ذوق از نظر آيد
مبر اميد كه عمرم بشد و يار نيامد
بگه آيد وي و بيگه نه همه در سحر آيد
تو مراقب شو و آگه گه و بيگاه كه ناگه
مثل كحل عزيزي شه ما در بصر آيد
چو در اين چشم درآيد شود اين چشم چو دريا
چو به دريا نگرد از همه آبش گهر آيد
نه چنان گوهر مرده كه نداند گهر خود
همه گويا همه جويا همگي جانور آيد
تو چه داني تو چه داني كه چه كاني و چه جاني
كه خدا داند و بيند هنري كز بشر آيد
تو سخن گفتن بيلب هله خو كن چو ترازو
كه نماند لب و دندان چو ز دنيا گذر آيد
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]