وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
فايلستان

ابزار وبمستر

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۳۴
فايلستان

آنكه اول بيعتش را كوفيان كردند قبول

يك بيك كردند نزول

بعد بيعت با دل بشكسته سوزان منم

با دل بريان منم

كودكانم رفت و من تنها ندارم مونسي

مردم از اين بيكسي

نيمه شب بيكس و بي ياورو بي طفلان منم

با غم هجران منم

درغريبي من كجا جويم بخود يك آشنا

اي كريم رهنما

آنكه باشد همدم اين درد بي درمان منم

با دل نالان منم

منكه مي دانم شوند طفلان من آخرشهيد

از جفاي هاي يزيد

آنكه بي طفلان و يارو بي سروسامان منم

فارق ازدوران منم

شيعيان اندرغريبي الامان از بي كسي

من ندارم دست رسي

يك تن ريگ لشكردرياي چون عمان منم

غرق اين طوفان منم

بارا لها نيمه شب دركجا روي آورم

بي كس و بي ياورم

آنكه باشد درغريبي زارو گريان منم

عاشق حيران منم

يك زني در شهر كوفه طوعه مي بود بنام

بادوصد شوق تمام

شد خبر گفتا غريبان را كند احسان منم

مونس ياران منم



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۳۴
فايلستان

شيرخوار اصغر من يا ولدي يا ولدي

نورچشم تر من يا ولدي يا ولدي

غنچه اهل تو از سوز عطش گشته كبود

حرمله بر لب عطشان تو رحمي ننمود

رگ خون در عوض شير بحلق تو گشود

نوگل احمر من يا ولدي يا ولدي

نالهٔ بي كسيم چونكه رسيدت بر گوش

بهر زاري من زار كشيدي تو خروش

گل پژمرده من يا ولدي يا ولدي

غرقه در خون ز لب خشك تو گرديده دلش

نوگل نورس من يا ولدي ياولدي

بود اميدم كه هم آواي بمادر باشي

مونس و همدم و همراز بخواهر باشي

شمع محفل شب دامادي اكبر باشي

اي ز جان بهتر من يا ولدي يا ولدي

گل نشكفته من از چه شدي خارخسان

از چه رو رفته اي اي طاهر من سوي جنان

از غمت مادرزارت كشد از سينه فغان

مرغ بي بال و پر من ياولدي يا ولدي

نوك تير ستم حرمله كردت سيراب

شده دل مادر محزون تو از غصه كباب

خواهران تو همه در غم تو ديده پرآب

اي يگانه گهر من يا ولدي يا ولدي

يوسف من شده از هجر تو مادر محزون

چون ببينم بدن نازكت آغشته بخون

كنم از اشك بصر دشت بلا را جيحون

اي تو نور بصر من ياولدي يا ولدي



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۳۳
فايلستان

بود جايت خالي اندم تا به بيني دخترت

نيم جاني داشت درتن اي امين دادگر

گشته ام دلگير از اين دوره ناپايدار

زندگي ديگر نمي خواهم من خونين جگر

بازويم باشد كبود از تازيانه اي پدر

نيست برمن طاقتي و هستم از دندان كدر

بسكه كردم ار فراقت گريه من روز شبان

بسكه مژگانم ز هجرت ريخته خون از بصر

قوت من اشك روان گرديد هر شام وسحر

تنگ دل از من شدند اهل مدينه سربسر

من هم اي بابا شدم بي زاراز اين مردمان

خواهم از حق تا بگردم جان زارم اي پدر

دهردون با من ره ورسم عدا وتر گشود

خيره گرديده است برمن روزگاربد پسر

بود جايت خالي اندم تا به بيني دخترت

نيم جاني داشت درتن اي امين دادگر

گشته ام دلگير از اين دوره ناپايدار

زندگي ديگر نمي خواهم من خونين جگر

بازويم باشد كبود از تازيانه اي پدر

نيست برمن طاقتي و هستم از دندان كدر

بسكه كردم ار فراقت گريه من روز شبان

بسكه مژگانم ز هجرت ريخته خون از بصر

قوت من اشك روان گرديد هر شام وسحر

تنگ دل از من شدند اهل مدينه سربسر

من هم اي بابا شدم بي زاراز اين مردمان

خواهم از حق تا بگردم جان زارم اي پدر

دهردون با من ره ورسم عدا وتر گشود

خيره گرديده است برمن روزگاربد يسر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۳۲
فايلستان

نام خود بنمابيان بنياد نيكويت زكيست

ناله زارت زچيست

گفت مسلم ابن عم شاه مظلومان منم

خاراين مستان منم

طوعه گفتادرجواب آن غريب دل فكار

با دوچشم اشكبار

مسلما آنكس دهدجان درره مهمان منم

بگذرداز جان منم

بگذرم از جان وشوم من با غريبان آشنا

باتواي سرورسا

آنكه دنيا رادهد برجنت رضوان منم

درره ايمان منم

پابنه درخانه ام تاسركنم قربان تو

جان فداي جان تو

دوست گرخواهي بكوفه ازدل و ازجان منم

بگذرد ازجان منم

گفت مسلم اجرتوباخاتم پيغمبران

اي حزين ناتوان

روزمحشرشافعت درعهداين پيمان منم

ازسراحسان منم

نيري از مدح مسلم كي فروبندد زجان

دررديف شيعيان

گويداندرماتمت با ديده گريان منم

باچنين عصيان منم



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۳۲
فايلستان

از مهر علي بر دل هر كس اثري نيست

در نزد خدا طاعت او را ثمري نيست

جز حيدر و دريه او نيست پناهي

غير از علي و آل علي راهبري نيست

همچون اسدالله پي نصرت احمد

در بيشه ايجاد خدا شير نري نيست

از بهر رهايي ز سهام ستم خصم

جز ياري داماد پيمبر سپري نيست

اندر صرف قلزم امكان ولايت

چون آن در يكتاري امامت گهري نيست

از كثرت دانش به سوي حضرت بي چون

از روي مثل دوري راه اينقدري نيست

اي سر خدا يا علي از چنبر حكمت

بيرون به خدا يكسر مو هيچ سري نيست

جايي كه بود مدح سراي تو خداوند

سر كردن اوصاف تو حد بشري نيست

جايي كه بود مدح سراي تو خداوند

سر كردن اوصفاف تو حد بشري نيست

انوار تو گر مطلع انوار نباشد

تابان به فلك شمس و به گردون قمري نيست

شد سدره نشين روح الامين از كرم تو

پيداست كه اين مرتبه كار دگري نيست

در ميمنت ظل هما موهبت توست

ورنه هنر اينقدر بيكشمت پري نيست

جز درگه اميد تو در روز قيامت

از آتش دوزخ به سوي خلد دري نيست

ايشان نجف به هر چه با اين همه اجلال

در كرببلا سوي حسينت گذري نيست

چون زينب تو ديد كه شاهد شهدار

جز داد جان درره جانان نظري نيست

بي يار و معين مانده به دست سپه شام

ديگر ز پي نصرت او يك نفري نيست

زد دست به دامان شه تشنه لب و گفت

اي آنكه به غير تو نبي را پسري نيست

اكنون كه روي فكر پرستاري ما كن

غير از تو مددكار غريبان دگري نيست

بعد از تو به هنگام اسيري بره شام

جز شمر و سنان همره ما همسفري نيست

مي‌سوزم از اين غم كه براي تو پس از قتل

در قتلگه‌ اي تشنه جگر نوحه‌گري نيست

تنها نزد آتش به درون تو و ليلي

بي‌شعله ز داغ علي اكبر جگري نيست

بر حال لب خشك و كبود از عطش تو

بي‌گريه و ماتم به جهان خشك و تري نيست

خنجر ز پي حنجر خشك تو كشيده است

از شمر به احوال تو بي‌رحم‌تري نيست

از گندم ري بر نخوري اي عمر سعد

خون ريختن سبط پيمبر هنري نيست

بنماي علاج دل پردرد سكينه

كز بعد تو چون وي به جهان دربدري نيست



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۳۱
فايلستان

گريه نمايم به تن اطهرت يا سرت

يا به لب تشنه از خون ترت پيكرت

يا كه به عباس و علي اكبرت اصغرت

درد تو بنمود دلم را تباه يا حسين



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۳۰
فايلستان

دلا نبود ثباتي پايه اين چرخ كيهان را

چو خوش بگرفته سخت اين بناي سست بنيان را

از اين سوادي بي‌سود جهان صرف نظر بنما

كز اين سودا در آخر كس نديده غير خسران را

مده سرمايه نقد حيات خويش را از كف

مخور جانا فريب نفس و تسويلات شيطان را

بود سرمايه عمرت پي آمال روز و شب

كند سرقت ز تو هر دم متاع دين و ايمان را

مشو پايند اين قيد تعلق‌هاي جسماني

ازين آب و گل هستي بيفشان دست و دامان را

مجرد شو كه تا اسزي مقام قرب حق حاصل

بزن اين شاخ هجران و بكن اين بيخ حرمان را

به زندان جهالت از ضلالت داده ماوا

تو آن عقلي كز او بايد عبادت كرد رحمان را

كمال آدمي جو كز ملك دادت شرف يزدان

چو بر تشريف كرمنا مشرف كرد انسان را

به شكر اينكه اندر سفره داري لقمه ناني

به هنگام توانايي بجو حال ضعيفان را

ز (يوماً كان شر امستطيرا) گرامان خواهي

پذير از «يطعمون» ايتام و مسكين و اسيران را

نخواهي برد زين دنياي فاني جز عمل چيزي

اگر باشد تو را تخت جم و ملك سيلمان را

خوري مال حرام خلق را آخر نمي بيني

كه گرگ مرگ كرده بهر جانت تيز دندان را

دمي از روي عبرت سوي قبرستان نظر بنما

ببين در خاك ذلت پيكر پاك عزيزان را

چسان كرده اجل پامال خاك حسرت و محنت

قد سرو جوانان ماه روي نوعروسان را

تو را بس دردها باشد چرا بنشسته غافل

براي چاره دردت مهيا ساز درمان را

بزن دست توسل بر ولاي شبل شير حق

كه شست از دست دست و داد در راه خدا جان را

ابوالفضل كه باشد در لقب ماه بني‌هاشم

كه نورش كرده روشن شمع بزم آل عمران را

بود ماه دو هفته خوشه چين خرمن حسنش

دهد فيض تجلي از جمالش مهر رخشان را

جهان فضل و بحر علم و حلم و معدن بخشش

كه ز كمتر سخايش داده رونق ملك امكان را

سپهر معرفت را طلعت وي نيز اعظم

ز نور چهر خود تابان نموه ماه تابان را

ز فرط رتبه و جاه و جلال و عز و زيب و فر

به كمتر پايه قدرش خود بنشاند كيوان را

كند سطح زمين را تنگ از بس دست و سر ريزد

بره روز رزم گر گيرد يه كف شمشير بران را

چنان در وعده روز الستش بود پابرجا

كه سر داد از وفا و برد بر سر عهد و پيمان را

نمود از جان قبول ياري فرزند پيغمبر

علمداري و سقائي و سرداري طفلان را

چو ديد از چار سو بر شاهدين بستند و بگشودند

ره آب و در كفر و نفاق و بغي و عدوان را

جهان چون چشم دشمن تنگ شد بر چشم حق‌بينش

چو بشنيد از عطش فرياد و افغان يتيمان را

به كف بگرفت تيغ آبدار و مشك خشكيده

چو گردون خمش دوزد بوسه پاي شاه خوبان را

كه اي جان برادر زندگي دشوار شد بر من

نظر كن خاطر افسرده و حال پريشان را

دگر مپسند بر عباس درد و محنت دنيا

كه نتوانم كشم بار غم هجران ياران را

بده دانم كه شايد گيرم از اين قوم دون آبي

نشانم از عطش سوز دل اطفال عطشان را

گرفت اذن جهاد از اشه و روآورد در ميدان

زبان پند بگشود و بگفت آن كفر كيشان را

كه اي بي‌رحم مردم بر حريم مصطفي رحمي

نوازيد از وفا در اين ديار غم غريبان را

حديث اكرم الضيف از نبي گر هست بر خاطر

چشد پس حق اكرام و كجا شد رسم احسان را

شما را دعوي اسلام و آل مصطفي مهمان

مسلمان بر لب دريا كشد كي تشبه مهمان را

بود لب تشنه سبط احمد مرسل شهنشاهي

كه جويد خضر از جوي وصالش آب حيوان را

حسيني را كه روي بال بردش جبرئيل از فرش

منور ساخت از قنداقه خود عرش يزدان را

بدل داغي نهاديد از غم مرگ جوانانش

كه سوزد آه دلسوزدش دل گبر و مسلمان را

دهيد آبي كه از سوز عطش غش كرده اطفالش

كه تا تسكين دهد از تشنگي اطفال گريان را

چو ديد از حرف حق نبود اثر بر قلب دور از حق

به آه دل بود حرف نصيحت مشت و سند آن را

زبان از پبند بست و همچو شيران پور شير حق

كشيد از قهر تيغ آبدار شعله افشان را

ز بس افكند مرد و مركب و بس ريخت دست و سر

كه توسن كرد گم از فرط كشته راه جولان را

چو زور بازوش را ديد خصم اندر صف هيجا

دو اسبه كردطي از ضرب تيغش راه نيران را

صفوف كفر را از هم دريد و سوي شط آمد

نظر بر آب افكند و كشيد از سينه افغان را

كفي پر آب كرد و خواست تر سازد لب خشكش

به ياد آورد كام تشنه شاه شهيدان را

نخورد آب ولي پر كرد مشك و شد ز شط بيرون

كه باريد از عدو تير بلا چو ابر باران را

براي حفظ مشك آب پيش حمله عدوان

خريداري به جان مي‌كرد نوك تير و پيكان را

تنش چو نبرك شد چاك چاك از ناوك دشمن

ز پيكر مرغ روحش كرد ميل كوي جانان را

فكندند از يسار و از يمين آخر به تيغ كين

ز جسم نازنينش دست همچون شاخ مرجان را

تنش خالي ز خون گشت و ولي بدمشك پرآبش

به شكر آب مي‌كردي سپاس حي سبحان را

كه ناگه از كمانگاه قدرتيري ز كين آمد

قضا بر مشك بنشانيد تا پر تير پران را

چو آبش ريخت افتاد و ندا زد سوي شاهدين

كه درياب اي برادر اين شهيد زار و نالان را



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۲۹
فايلستان

نيست كسي حامي بيچارگان آنچنان

زار و گرفتار نگر كودكان آنچنان

خيز از اين مهلكه ما را رهان الامان

جمله گرفتاربا آه و فغان ياحسين

از چه فتادي تو بخاك سياه ياحسين



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۲۸
فايلستان

بسته بودم بهواي گل روي تو دلم

ليك صياد اجل حركت متعجل كرد

بين علي را ز غمت ناله نمايد چه هزار

دارد افسوس كه اين سرو قدت در گل كرد

روز شب ميزنم از درد فراقت فرياد

چه كنم نقش تو در خانه دل منزل كرد

روزگاري بتو دل بستگيم زهرا بود

كي شود حب تو يكباره برون از دل كرد

كي كمانم تو روي زير گل اي ماه عذار

عجب از كيد فلك نقش عمل زايل كرد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۵۳:۲۸
فايلستان

هيچ داني چه مكاني تو مكان ساخته

پاي با چكمه سر سينه من تاخته

من نداني به ثريا شرر انداخته

ظالم اين مخزن اسرار خدا هست خدا



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فايلستان
مركز دانلود فايل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فايلستان است. || طراح قالب avazak.ir