مرثيه
من كه مجروح ز تيغ ستم عدوانم
سيل خون پيكر من بين كه چسان غلطانم
در تف دشت بلا با همه يارانم
اي لعين رحم نما بر من زار مضطر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
من كه مجروح ز تيغ ستم عدوانم
سيل خون پيكر من بين كه چسان غلطانم
در تف دشت بلا با همه يارانم
اي لعين رحم نما بر من زار مضطر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
گر سرم بود بريده ز قفا شمر لعين
برد انگشت مرا بجدل از بهر نگين
بهر يك بند عذاري بنمودي تو كمين
تا كني قطع دو دستان من اي بد اختر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
آخر اي ظالم بي دين جگرم خون كردي
هر دو دستان من از بند بيرون كردي
ز اين عزا غم بدل فاطمه افزون كردي
عاصي زار كند خاك دو عالم ير سر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
گريه نمايم به تن اطهرت يا سرت
يا به لب تشنه از خون ترت پيكرت
يا كه به عباس و علي اكبرت اصغرت
درد تو بنمود دلم را تباه يا حسين
نيست كسي حامي بيچارگان آنچنان
زار و گرفتار نگر كودكان آنچنان
خيز از اين مهلكه ما را رهان الامان
جمله گرفتاربا آه و فغان ياحسين
از چه فتادي تو بخاك سياه ياحسين
خيز ز جا محشر عظمي ببين يا اخي
حركت بي شرمي اعدا ببين يا اخي
ناله طفلان بثريا ببين يا اخي
آوخ از اين خيرگي اين سپاه ياحسين
گو تو بعباس و علي اكبرم از كرم
يا كه بيايند زماني برم در حرم
جانب كوفه روم اي محترم با حرم
آخر اي شمر نه من نوردل زهرايم
از عطش بين كه زبان دور لبان مي سايم
پاره بود از تيغ و سنان اعضايم
رفت طاقت ز من اي مرتد بي شرم و حيا
بيقين دان كه مرا عمر بآخر برسيد
گردم از خنجر بيداد تو اين لحظه شهيد
تشنه لب كس بلب آب سر از تن نبريد
بي حيا تشنه مكن رأس من از كينه جدا
داغ عباس جوان من ايا شوم شرير
برد از من رمق و نيست بحال تقرير
پيكرم نيست دگر لايق تير و شمشير
پيش از اين نيست مرا طاقت اين جور و جفا