راه
اين تن اگر كم تندى, راه دلم كم زندى
راه بُدى گر نبُدى اين همه گفتار مرا
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
اين تن اگر كم تندى, راه دلم كم زندى
راه بُدى گر نبُدى اين همه گفتار مرا
ديديم نهان گيتى و اصل دو جهان
وز علت و معلول برگذشتيم آسان
آن نور سيه ز لا فقط برتر دان
زان نيز گذشتيم نه اين ماند و نه آن
هر كس كه حريف جام و ساغر نشود
آئينه طبع او منور نشود
خواهى كه چو آئينه صفائى يابى
بايد كه كسى از تو مكدر نشود
اى شده از شناخت خود عاجز
كى شناسى خداى را هرگز
چون تو در علم خود زبون باشى
عارف كردگار چون باشى
چون ندانى تو سر ساختنش
چون تو هم كنى شناختنش
آنكه او نبض خويش نشناسد
نبض ديگر كسى چه پر ماسد
مرگ هر يك اى پسر همرنگ اوست
آينه صافى يقين همرنگ روست
اى كه مى ترسى ز مرگ اندر فرار
آن ز خود ترسانى اى جان هوش دار
زشت روى تست نى رخسار مرگ
جان تو همچون درخت و مرگ برگ
از تو رسته است ار نكويست ار بدست
ناخوش و خوش هم ضميرت از خودست
گر به خارى خسته اى خود كشته اى
ور حرير و قز درى خود رشته اى
هست در ديده من خوبتر از روى سفيد
روى حرفى كه به نوك قلمت گشته سياه
عزم من بنده چنانست كه تا آخر عمر
دارم از بهر شرف خط شريف تو نگاه
چشم ما ديده خفاش بود ورنه ترا
پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست
موسى اى نيست كه دعوى انا الحق شنود
ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست