وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
فايلستان

ابزار وبمستر

حيدر

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۴۸
فايلستان

هر كه را فيض ازل از بخت برخوردار كرد

جاي در ظل لواي حيدر كرار كرد

مظهر الطاف يزدان قبله امكان علي

آنكه حق او را معين احمد مختار كرد

آن كه اندر نصرت اسلام روز كارزار

روز را چو نشيب به چشم لشگر كفار كرد

آن كه شد گردان گردانكش به تيغ وي ذليل

آنكه عباد وثن را تا قيامت خوار كرد

مقتداي خاكيان شاهي كه خاك پاي او

دست قدرت سرمه چشم اولوالابصار كرد

برد عمرو عبدود را تيغ وي بر خاك مرگ

چشم مرحب راز خواب سركشي بيدار كرد

هست احياكردن اموات كار كردگار

اي عجب كانشاه از اين كارها بسيار كرد

با دم شمشير بران و به صمصام زبان

از خس و خاشاك راه شرع را هموار كرد

درد بدبختي ببين كار ثنايش در غدير

آنكه بخ بخ گفت قول خويش را انكار كرد

اينچنين پنداشت كز تدليس و تلبيس وحيل

مي‌تواند نور حق خاموش از اين رفتار كرد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

علي

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۴۸
فايلستان

از عشق علي آن شه آرنگ نشستيم

وز خواندن مدهش كمرتنگ به بستيم

رنديم و خراباتي ديوانه هستيم

پوشيده چه دايم همانيم كه هستيم

رزم رستم نيست اينجا دولت هوشنگ نيست

صحبت از عشق است اينجا حرف نام وننگ نيست



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرثيه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۴۷
فايلستان

دلا نبود ثباتي پايه اين چرخ كيهان را

چو خوش بگرفته سخت اين بناي سست بنيان را

از اين سوادي بي‌سود جهان صرف نظر بنما

كز اين سودا در آخر كس نديده غير خسران را

مده سرمايه نقد حيات خويش را از كف

مخور جانا فريب نفس و تسويلات شيطان را

بود سرمايه عمرت پي آمال روز و شب

كند سرقت ز تو هر دم متاع دين و ايمان را

مشو پايند اين قيد تعلق‌هاي جسماني

ازين آب و گل هستي بيفشان دست و دامان را

مجرد شو كه تا اسزي مقام قرب حق حاصل

بزن اين شاخ هجران و بكن اين بيخ حرمان را

به زندان جهالت از ضلالت داده ماوا

تو آن عقلي كز او بايد عبادت كرد رحمان را

كمال آدمي جو كز ملك دادت شرف يزدان

چو بر تشريف كرمنا مشرف كرد انسان را

به شكر اينكه اندر سفره داري لقمه ناني

به هنگام توانايي بجو حال ضعيفان را

ز (يوماً كان شر امستطيرا) گرامان خواهي

پذير از «يطعمون» ايتام و مسكين و اسيران را

نخواهي برد زين دنياي فاني جز عمل چيزي

اگر باشد تو را تخت جم و ملك سيلمان را

خوري مال حرام خلق را آخر نمي بيني

كه گرگ مرگ كرده بهر جانت تيز دندان را

دمي از روي عبرت سوي قبرستان نظر بنما

ببين در خاك ذلت پيكر پاك عزيزان را

چسان كرده اجل پامال خاك حسرت و محنت

قد سرو جوانان ماه روي نوعروسان را

تو را بس دردها باشد چرا بنشسته غافل

براي چاره دردت مهيا ساز درمان را

بزن دست توسل بر ولاي شبل شير حق

كه شست از دست دست و داد در راه خدا جان را

ابوالفضل كه باشد در لقب ماه بني‌هاشم

كه نورش كرده روشن شمع بزم آل عمران را

بود ماه دو هفته خوشه چين خرمن حسنش

دهد فيض تجلي از جمالش مهر رخشان را

جهان فضل و بحر علم و حلم و معدن بخشش

كه ز كمتر سخايش داده رونق ملك امكان را

سپهر معرفت را طلعت وي نيز اعظم

ز نور چهر خود تابان نموه ماه تابان را

ز فرط رتبه و جاه و جلال و عز و زيب و فر

به كمتر پايه قدرش خود بنشاند كيوان را

كند سطح زمين را تنگ از بس دست و سر ريزد

بره روز رزم گر گيرد يه كف شمشير بران را

چنان در وعده روز الستش بود پابرجا

كه سر داد از وفا و برد بر سر عهد و پيمان را

نمود از جان قبول ياري فرزند پيغمبر

علمداري و سقائي و سرداري طفلان را

چو ديد از چار سو بر شاهدين بستند و بگشودند

ره آب و در كفر و نفاق و بغي و عدوان را

جهان چون چشم دشمن تنگ شد بر چشم حق‌بينش

چو بشنيد از عطش فرياد و افغان يتيمان را

به كف بگرفت تيغ آبدار و مشك خشكيده

چو گردون خمش دوزد بوسه پاي شاه خوبان را

كه اي جان برادر زندگي دشوار شد بر من

نظر كن خاطر افسرده و حال پريشان را

دگر مپسند بر عباس درد و محنت دنيا

كه نتوانم كشم بار غم هجران ياران را

بده دانم كه شايد گيرم از اين قوم دون آبي

نشانم از عطش سوز دل اطفال عطشان را

گرفت اذن جهاد از اشه و روآورد در ميدان

زبان پند بگشود و بگفت آن كفر كيشان را

كه اي بي‌رحم مردم بر حريم مصطفي رحمي

نوازيد از وفا در اين ديار غم غريبان را

حديث اكرم الضيف از نبي گر هست بر خاطر

چشد پس حق اكرام و كجا شد رسم احسان را

شما را دعوي اسلام و آل مصطفي مهمان

مسلمان بر لب دريا كشد كي تشبه مهمان را

بود لب تشنه سبط احمد مرسل شهنشاهي

كه جويد خضر از جوي وصالش آب حيوان را

حسيني را كه روي بال بردش جبرئيل از فرش

منور ساخت از قنداقه خود عرش يزدان را

بدل داغي نهاديد از غم مرگ جوانانش

كه سوزد آه دلسوزدش دل گبر و مسلمان را

دهيد آبي كه از سوز عطش غش كرده اطفالش

كه تا تسكين دهد از تشنگي اطفال گريان را

چو ديد از حرف حق نبود اثر بر قلب دور از حق

به آه دل بود حرف نصيحت مشت و سند آن را

زبان از پبند بست و همچو شيران پور شير حق

كشيد از قهر تيغ آبدار شعله افشان را

ز بس افكند مرد و مركب و بس ريخت دست و سر

كه توسن كرد گم از فرط كشته راه جولان را

چو زور بازوش را ديد خصم اندر صف هيجا

دو اسبه كردطي از ضرب تيغش راه نيران را

صفوف كفر را از هم دريد و سوي شط آمد

نظر بر آب افكند و كشيد از سينه افغان را

كفي پر آب كرد و خواست تر سازد لب خشكش

به ياد آورد كام تشنه شاه شهيدان را

نخورد آب ولي پر كرد مشك و شد ز شط بيرون

كه باريد از عدو تير بلا چو ابر باران را

براي حفظ مشك آب پيش حمله عدوان

خريداري به جان مي‌كرد نوك تير و پيكان را

تنش چو نبرك شد چاك چاك از ناوك دشمن

ز پيكر مرغ روحش كرد ميل كوي جانان را

فكندند از يسار و از يمين آخر به تيغ كين

ز جسم نازنينش دست همچون شاخ مرجان را

تنش خالي ز خون گشت و ولي بدمشك پرآبش

به شكر آب مي‌كردي سپاس حي سبحان را

كه ناگه از كمانگاه قدرتيري ز كين آمد

قضا بر مشك بنشانيد تا پر تير پران را

چو آبش ريخت افتاد و ندا زد سوي شاهدين

كه درياب اي برادر اين شهيد زار و نالان را



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نورحق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۴۳
فايلستان

در جهان، بس عاقل و فرزانه بود

من همي بينم جلال اندر جلال

تو چه مي‌بيني، به جز وهم و خيال

من همي بينم بهشت اندر بهشت

تو چه مي‌بيني، بغير از خاك و خشت

چون سرشتم از گل است، از نور نيست

گر گلم ريزند بر سر، دور نيست

گنجها بردم كه نايد در حساب

ذره‌ها ديدم كه گشته است آفتاب

عشق حق، در من شرار افروخته است

من چه ميدانم كه دستم سوخته است

چون مرا هجرش بخاكستر نشاند

گو بيفشان، هر كه خاكستر فشاند

تو، همي اخلاص را خواني جنون

چون تواني چاره كرد اين درد، چون

از طبيبم گر چه مي‌دادي نشان

من نمي‌بينم طبيبي در جهان

من چه دانم، كان طبيب اندر كجاست

ميشناسم يك طبيب، آنهم خداست



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نورحق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۴۱
فايلستان

مكن بر نعمت حق ناسپاسي

كه تو حق را به نور حق شناسي

جز او معروف و عارف نيست درياب

وليكن خاك مي‌يابد ز خور تاب

عجب نبود كه ذره دارد اميد

هواي تاب مهر و نور خورشيد

به ياد آور مقام و حال فطرت

كز آنجا باز داني اصل فكرت

«الست بربكم» ايزد كه را گفت

كه بود آخر كه آن ساعت «بلي» گفت

در آن روزي كه گلها مي‌سرشتند

به دل در قصهٔ ايمان نوشتند

اگر آن نامه را يك ره بخواني

هر آن چيزي كه مي‌خواهي بداني

تو بستي عقد عهد بندگي دوش

ولي كردي به ناداني فراموش

كلام حق بدان گشته است منزل

كه يادت آورد از عهد اول

اگر تو ديده‌اي حق را به آغاز

در اينجا هم تواني ديدنش باز

صفاتش را ببين امروز اينجا

كه تا ذاتش تواني ديد فردا

وگرنه رنج خود ضايع مگردان

برو بنيوش «لاتهدي» ز قرآن



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نورحق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۴۰
فايلستان

جاني كه به نورِ حق ندارد امّيد

در عالم اوهام بماند جاويد

چون ذرّهٔ ناچيز بوَد در سايه

چون كودكِ يك روزه بوَد در خورشيد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نورحق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۳۹
فايلستان

عالمي را از عمارت پاي در گل رفته است

وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است

مي شود زنجير پا عقل فلك پرواز را

كوچه راهي را كه مجنون با سلاسل رفته است

آتش سوزنده و خاك فراموشان يكي است

تا سپند بي قرار من ز محفل رفته است

مي كشد ميدان كه دريا را در آغوش آورد

موج ما گاهي گر از دريا به ساحل رفته است

پيش بينا نور حق روشنترست از آفتاب

بي بصيرت آن كه دنبال دلايل رفته است

هر چه جز آزادگي، بارست بر آزادگان

چون صنوبر زير بار يك جهان دل رفته است؟

صد بيابان از حريم كعبه افتاده است دور

هر كه در راه طلب يك گام غافل رفته است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نورحق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۳۹
فايلستان

در مسير عشق راهي نيست جز راه خدا

در پناه حق و جان و تن جدا

امتحان راه برد از هوش و جان

امتحان جان برد از هوش تن

راه را از نورحق منور كرده است

راه رو در نورحق سر كرده است

«فائق»«زهراحق بين»

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نورحق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۳۷
فايلستان

بيا كه نور سماوات خاك را آراست

شكوفه نور حقست و درخت چون مشكات

جهان پر از خضر سبزپوش داني چيست

كه جوش كرد ز خاك و درخت آب حيات

ز لامكان برسيدست حور سوي ملك

ز بي‌جهت برسيدست خلد سوي جهات

طيور نعره ارني همي‌زنند چرا

كه طور يافت ربيع و كليم جان ميقات

به باغ آي و قيامت ببين و حشر عيان

كه رعد نفخه صور آمد و نشور موات

اذان فاخته ديديم و قامت اشجار

خموش كن كه سخن شرط نيست وقت صلات



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نورحق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۹:۳۶
فايلستان

جنت حسنت چو تجلي كند

باغ شود دوزخ بر هر شقي

ظلمت و نور از تو تحير درند

تا تو حقي يا كه تو نور حقي



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فايلستان
مركز دانلود فايل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فايلستان است. || طراح قالب avazak.ir