اجل
از قعر گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گيتي را حل
بيرون جستم ز قيد هر مكر و حيل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
از قعر گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گيتي را حل
بيرون جستم ز قيد هر مكر و حيل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
اگر ترا ز تركش رستم ميست
نه از مرده از زنده بايد گريست خرج ايست
بآنكس بايد گريست كه دخلش بود يزره
چونكه لقمان تن بزد، هم در زمان
شد تمام از صنعت داود آن
پس زره سازيد و در پوشيد او
پيش لقمان كريم صبرخو
گفت اين نيكو لباس است اى فتى
در مصاف و جنگ دفع زخم را
گفت لقمان صبر هم نيكو دمىست
كه پناه و دافع هرجا غمىست
صبر را با حق قرين كرد اى فلان
آخر و العصر را آگه بخوان
صد هزاران كيميا حق آفريد
كيميايى همچو صبر آدم نديد
چو كم خوردن طبيعت شد كسى را
چو سختى پيشش آيد سهل گيرد
وگر تنپرور است اندر فراخى
چو تنگى بيند از سختى بميرد
تنور شكم دمبهدم تافتن
مصيبت بود روز نايافتن
هذا المقدار يحملك و مازاد على ذلك فانت حامله يعنى اينقدر ترا بر پاى همىدارد و هرچه بر اين زيادت كنى، تو حمال آنى.
خوردن براى زيستن و ذكر كردن است
تو معتقد كه زيستن از بهر خوردن است.
سخن آنگه كند حكيم آغاز
يا سر انگشت سوى لقمه دراز
كه ز ناگفتنش خلل زايد
يا ز ناخوردنش به جان آيد
لاجرم حكمتش بود گفتار
خوردنش تندرستى آرد بار
در لغت بمعنى ياد و يادآورى است و بر ياد خدا و تلفظ بياد حق و الفاظ مخصوص كه بيان صفات حق است و همچنين بر قرآن مجيد و معانى ديگرى اطلاق ميشود.
خويشتن را خَلق مكن بر خلق
بُرد نو بهتر از كهن ديبا است
زان عزيز است آفتاب كه او
گاه پيدا و گاه ناپيدا است
هيچ بلايى از اين بيشتر مايه آشفتگى خاطر نميشود و اين بلا دنيا است كه هم بودن و هم نبودنش مايه خستگى خاطر است.
آيه 43 از سوره بنى اسرائيل (اسراء):
وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ترجمه: هيچ چيزى نيست مگر اينكه به حمد او ستايشگر است ولى شما تسبيح او را فهم نمىكنيد.