شيرخوار اصغر من يا ولدي يا ولدي
نورچشم تر من يا ولدي يا ولدي
غنچه اهل تو از سوز عطش گشته كبود
حرمله بر لب عطشان تو رحمي ننمود
رگ خون در عوض شير بحلق تو گشود
نوگل احمر من يا ولدي يا ولدي
نالهٔ بي كسيم چونكه رسيدت بر گوش
بهر زاري من زار كشيدي تو خروش
گل پژمرده من يا ولدي يا ولدي
غرقه در خون ز لب خشك تو گرديده دلش
نوگل نورس من يا ولدي ياولدي
بود اميدم كه هم آواي بمادر باشي
مونس و همدم و همراز بخواهر باشي
شمع محفل شب دامادي اكبر باشي
اي ز جان بهتر من يا ولدي يا ولدي
گل نشكفته من از چه شدي خارخسان
از چه رو رفته اي اي طاهر من سوي جنان
از غمت مادرزارت كشد از سينه فغان
مرغ بي بال و پر من ياولدي يا ولدي
نوك تير ستم حرمله كردت سيراب
شده دل مادر محزون تو از غصه كباب
خواهران تو همه در غم تو ديده پرآب
اي يگانه گهر من يا ولدي يا ولدي
يوسف من شده از هجر تو مادر محزون
چون ببينم بدن نازكت آغشته بخون
كنم از اشك بصر دشت بلا را جيحون
اي تو نور بصر من ياولدي يا ولدي
[ بازدید : ] [ امتیاز :
]