درياي حقيقت
دردانهٔ درياي حقيقت درد است
درد است كه ميزان عيار مرد است
اي خاك ره يار، عزيزش مي دار
اين طفل يتيم اشك، غم پرورد است
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
دردانهٔ درياي حقيقت درد است
درد است كه ميزان عيار مرد است
اي خاك ره يار، عزيزش مي دار
اين طفل يتيم اشك، غم پرورد است
بار بر بارگي نهيد چه سفرتان ناگزير بود و مرگ بر سرتان سايه انداخته. از آن كسان باشيد كه چون بانگشان زدند، هشيار گشتند و دانستند كه دنيا خانه ي ايشان نشود و آن را تعويض كردند.
اگر عزت جوئي، به طاعت جوي، و اگر بي نيازي خواهي در قناعت خواه، چه هركس طاعت خدا كند، پيروزيش بسيار شود.
ترا تاهست ناهموارئي در خود غنيمت دان
درشتيهاي دور چرخ را كان هست سوهانش
در دنيا چون نحل عسل باش كه جز پاك نخورد و جز پاك ننهد و بي رنج و بي آزار رود.
غم عمري كه شد چرا نخورم
غم روزي ابلهانه خورم
بر سر روزي ارچه در خوابم
من غم خواب جاودانه خورم
وقت بيماري از اجل ترسم
نه غم چيز و آشيانه خورم
چار ديوار چون به زلزله ريخت
چه غم فوت آستانه خورم
موش گويد كه چون درآيد مار
غم جان نه دريغ خانه خورم
درد دل بود و درد تن بفزود
تا كي اين درد بيكرانه خورم
چون ننالم؟ كه در خرابي دل
غم تن و اندوه زمانه خورم
اسب نالد كه در بلاي لگام
غم مهماز و تازيانه خورم
اي طبيب از سفوفدان كم كن
كو نقوعي كه در ميانه خورم
چند با دانهٔ دل بريان
گل بريان و نار دانه خورم
من چو موسي ز ضعف كند زبان
گل چو دندان پير شانه خورم
طين مختوم و تخم ريحان بس
مار و مرغم كه خاك و دانه خورم
بس بس از دانه مرغ خواهم خورد
مرغ مالنگ و باسمانه خورم
يك دكاني فقاع اگر يابم
بهدل شربت سه گانه خورم
ترا چون مهر با غير است و اسرار نهاني هم
برو ارزاني او باد اين لطف زباني هم
چونقش صورت زيبنده ات اي رشك مهرويان
نبسته خامه نقاش چين و كلك ماني هم
رخت را جام جم گفتند و هم آيينهٔ حق بين
خطت تعويذ جان خواندند خط سبع المثالي هم
مرا از آتش هجران خود در اينجهان سوزي
اگردلبر توئي فردا بسوزي آن جهاني هم
گدائي درت ما را بسي بهتر بود يا را
ز سلطاني عالم و زبهشت جاوداني هم
همه آيينه اعيان ز پيدائي تو پنهان
چو حسنت هست بي پايان توئي عين نهاني هم
گفتار آسمان مر كليمه اخلاص را چنانست كه آسمان يك چيز است همچون يك شهاده و اندر آسمان دو حالست چون جنبش و آرام برابر نفي و اثبات اندر شهاده جنبش چون نفي و آرام چون اثبات اندرآسمان سه نور است چون آفتاب و ديگر ماهتاب و سه ديگر ستارگان برابر سه حرف كه بنياد شهاده برآنست و اندر آسمان چهار طبع است چون گرمي و سردي و تري و خشكي برابر چهار كليمه شهاده و اندر آسمان هفت ستاره پادشاهست چون زحل و مشتري و مريخ و شمس و زهره و عطارد و قمر برابر هفت فصل شهاده و اندرآسمان دوازده برجست چون حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و ميزان و عقرب و قوس و جدي و دلوو و حوت برابر دوازده حرف كه اندر شهادتست.
قرآن بر نبشتهاي پيشينگان اندر است و اين سه حال قرآن برابر است با سه حرف كه بنياد شهاده بر آنست، و قرآن را پيغمبر عليه السلام بچهار حال بيرون آورد تنزيل و شريعت و دعوت و رسالت برابر چهار سخن اندر شهاده، و قرآن هفت هفت يكي است برابر هفت فصل شهاده، و قرآن بر دوازده رويست چون امر و نهي و وعده و وعيد و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خبر و قصه و حروف معجم و حروف مفرد برابر با دوازده حرف شهاده.
گواهي نماز بر راستي كليمه شهاده چنانست كه نماز كردن حقي است كه همي گزارده شود از حقهاي شهاده و نماز يكي است و بدو هنگامست يا بوقت است چون فريضه يا بنا وقت چون نافله برابر نفي و اثبات اندر شهاده ناوقت چون نفي و بوقت چون اثبات و نماز بر سه رويست چون فريضه و سنت و نافله برابر سه حرفها كه بنياد شهاده بر آنست و نماز از چهار ركعت بيش نيست بيك سلام برابر چهار كليمه كه اندر شهاده است، و بنماز اندر هفت جاي از اندام نماز كن بر زمين بر آيد چون دو قدم و دو زانو و دو كف دست و يك پيشاني برابر هفت فصل شهاده، و بنماز اندر دوازده كار است كه تمام نماز اندر آنست چون تكبير نخستين و استادن و الحمد و سوره خواندن و ركوع كردن و تكبير ركوع و سجده كردن و تكبير سجود و سمع الله لمن حمده گفتن و تحيات خواندن و سلام دادن برابر دوازده حرف شهاده.