گريبان
گداز امن درين انجمن كم افتادست
به خانهاي كه تويي سقف آن خم افتادست
ز سعي اگر همه ناخن شوي چه خواهيكرد
گره به رشتهٔ تدبير محكم افتادست
مگر به سجده توان پيش برد ناز غرور
كه همچو شمع سر ازپا مقدم افتادست
جهان تلاش لگدكوب يكدگر داره
چو سبحه قافلهها درپي هم افتادست
ازين قيامت توفان نفس مگوي و مپرس
كجاست آدمي، آتش به عالم افتادست
فناست آنچه ز علم و عيان به جلوه رسيد
هنوز صورت انجام مبهم افتادست
ز نقش پا به جبين وارسيد ونوحه كنيد
نگين ماست كه يكسر ز خاتم افتادست
يكي است پست و بلند بناي هستي ما
به خاك، سايهٔ نقش قدمكم افتادست
سراغ وحشت فرصت ز اشك ماگيريد
سحر ز باغ گذشتهست شبنم افتادست
صبا درين چمن از غنچهها نقاب مدر
سر همه به گريبان ماتم افتادست
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]