ايام
از كف ايام امان كس نيافت
وز روش دهر زمان كس نيافت
شام و سحر هست رصددار عمر
زين دو رصد خط امان كس نيافت
رفت زماني كه ز راحت در او
نام غم از هيچ زبان كس نيافت
و آمد عهدي كه ز خرمدلان
در همه آفاق نشان كس نيافت
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
از كف ايام امان كس نيافت
وز روش دهر زمان كس نيافت
شام و سحر هست رصددار عمر
زين دو رصد خط امان كس نيافت
رفت زماني كه ز راحت در او
نام غم از هيچ زبان كس نيافت
و آمد عهدي كه ز خرمدلان
در همه آفاق نشان كس نيافت
آيه ﴿كلّ من عليها فان و يبقى وجه ربك ذوالجلال والاكرام﴾ است.تمام موجودات و ممكنات عالم به مقتضاى ذاتى خود، فانى و نابود شونده هستند و تنها حقّ است كه باقى مى ماند و بقاء شايسته اوست .
خاصه كنون كاندر جهان گرديده مولودى عيان
كز بهر ذات پاك آن شد امتزاج ماء و طين
مهدى امام منتظر نوباوه خير البشر
خلق دو عالم سر به سر برخوان احسانش نگين
مرآت ذات كبريا, مشكاة انوار هدا
احد در ميم احمد گشته ظاهر
در اين دور (اوّل) آمد عين آخر
ز احمد تا احد يك ميم فرق است
جهانى اندر اين يك ميم غرق است
«و كتاب الله بين أظهركم، ناطق لايعيا لسانه، و بيت لاتهدم أركانه، و عزّ لاتهزم أعوانه.»
كتاب خدا، قرآن، در ميان شما سخنگويي است كه هيچ گاه زبانش از حق گويي كند و خسته نمي شود و همواره گوياست؛ خانه اي است كه ستون هاي آن هرگز فرو نمي ريزد؛ و صاحب عزتي است كه يارانش هرگز شكست ندارند.
«هو حبل الله المتين، و عروته الوثقي، و طريقته المثلي، المؤدّي الي الجنّة و المنجي من النّار ،لايخلق من الأزمنة، و لا يغثّ علي الألسنة، لأنّه لم يجعل لزمان دون زمان، بل جعل دليل البرهان و حجّة علي كل انسان، لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد.»
قرآن ريسمان محكم خداست و حلقه با استقامت وي، راهي حق گونه اش، برنده به بهشت، نجات دهنده از جهنم است، نسبت به زمان ها كهنه نمي شود، بر زبان ها فاسد نمي شود، زيرا قرآن براي زماني مخصوص قرار داده نشده، بلكه قرآن راهنما و برهان بر هر انساني است، باطل از هيچ سو بر آن وارد نمي شود، از سوي خداي حكيم و حميد نازل شده است.
معرفت تصوّرى عبارت است از: معرفت به اشيا از طريق ارتسام خود اين اشيا در نفس. معرفت تخيّلى نيز معرفت به اين اشيا از طريق ارتسام مثالهاىمحاكىاز آنها در نفس است.
سهروردى در فصل اول از رساله كلمة التصوف به صراحت از حقيقت واحد سخن مى گويد و علت اختلاف در تأويلات مختلف را بيان مى كند. چنان كه مى گويد: «حقيقت نورانى واحد است و با تعدد مظاهرش متعدد نيست. مدينه واحد است و درهايش بسيار.
«حكايت جان آدمى عبارت است از بالا بردن حكمت به مرتبه رخدادهايى كه در عالم ملكوتى نفس به وقوع مى پيوندد.»
زمانى كه علوم و معارف غيربديهى به قلب القا مى شود، اگر به صورت ناخودآگاه و بدون دليل و اكتساب باشد، الهام ناميده مى شود و اگر به طريق استدلال و تعليم كسب شود اعتبار و استبصار گفته مى شود. اين علم مكتسب از آن علماست؛ اما مورد نخست (الهام) دو گونه واقع مى شود: يا خرد نمى داند كه چگونه حاصل شده است و از چه ناحيه است و يا مى داند و مطلع بر سببى است و ملقى معارف بر قلب، ملكى است كه علم از او مستفاد مى شود. اولى الهام است و نفث فى الروع و اختصاص به اوليا و اصفيا دارد و دومى وحى است و مختص انبيا مى باشد.