فانى
«قطره بودم چو شدم غرقه درياى قدم
قطرگى رفت دگر من همه دريا بودم
چون زخود فانى و باقى به بقاى تو شدم
در همه كون و مكان مطلق و بيجا بودم»
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
«قطره بودم چو شدم غرقه درياى قدم
قطرگى رفت دگر من همه دريا بودم
چون زخود فانى و باقى به بقاى تو شدم
در همه كون و مكان مطلق و بيجا بودم»
آيه ﴿الله نور السّموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانّها كوكب درّى﴾نور تجلّى حقّ است كه مانند نور چراغى است كه در ميان شيشه اى درخشان گذاشته شده باشد و «شاهد» درخشش و روشنايى نور تجلّى ارواح پاك است.
دل در اطوار مختلف خود هر لحظه دگرگون مى شود گاهى به كنه و عمق معانى و حقايق دست مى يابد و گاهى صورت ظاهر بر او غالب مى گردد و طالب ديدار صورت مى شود. زمانى اسير صفات نفسانى و لذّات مادّى است و زمانى به سبب غلبه صفات رحمانى در او بهشت است.
حديث ثقلين از جمله احاديث مهم مورد پذيرش اهل سنت و اماميه است.در اين حديث، رسول خدا، ثمره تلاشهاي طاقت فرساي خود در مسير ايفاي رسالت و هدايت خلق را، در دو يادگار گرانبها كه پس از خود برجا گذاشته خلاصه كرده و گفته است: من دو شي ء گرانبها در ميان شما باقي مي گذارم: قرآن و اهل بيتم را، اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا در قيامت بر حوض كوثر، بر من وارد شوند...
ابوعلي مسكويه فضايل را به ۴ نوع حكمت، عفت، شجاعت و عدالت تقسيم ميكند و رذيلتهاي متضاد آن را نيز جهل، حرص و آز، ترسويي و ستم ميداند.
فارابي عالم هستي را يك كل واحد، كامل، نظاممند و هدفدار مي داند و در عين حال آن را داراي نظام احسن و به مثابۀ پيكر واحد آدمي مي شمارد. عالم هستي داراي سطوح و مراتب مختلف است كه از بالاترين سطح يا مبدأ نخستين، يعني ذات اقدس الهي و سببهاي دوم هستي و به تعبير وي عقول دهگانه، اعيان ثابت و ملائكه را دربر مي گيرد. در نقطۀ مقابل، عالم هستي شامل مادي ترين، ناقصترين عنصر يا مادۀ اوليه است. اين نظام و ساختار براساس علم و حكمت مؤسس و معمار هستي آفريده شده است.
علوم و فنون در منظومۀ فكري هابرماس به سه نوع تقسيم ميشوند: علم، اخلاق و هنر. به نظر وي شناخت هريك از اين جهانها روش و اصول معرفتي خاص خود را مي طلبد. گزارههايي كه ادعايي را دربارۀ يكي از جهانها طرح مي كنند لزوماً حاكي از يك واقعيت فراذهني نيستند، بلكه رشتههاي مختلف علوم و فنون به تناسب جهاني كه به آن تعلق دارند، ادعاهاي مناسب خود را دارند و معيارهاي ارزيابي شان نيز متفاوت است.
رنه گنون، انديشور فرانسوي، بحرانها و مسائلي را كه امروزه دامنگير علم گرديده است، با تيزبيني كامل پيشبيني كرده بود. گنون اين امر را نتيجۀ طبيعي و اجتنابناپذير مادي كردن فزايندۀ همه چيز معرفي مي كند كه حاصل آن چيزي نيست جز انواع منازعات و مشاجرات. به نظر وي بي نظمي و آشوب فكري و علمي، ويژگي جهاني است كه همه چيز در آن در حال صيرورت محض است و ديگر جايي براي امر ثابت و قطعي وجود ندارد. وي وضعيت حاكم بر علوم نو را بهدرستي چنين ترسيم مي كند: «پيدايش متوالي و سريع تئوري ها و فرضيات بي اساس كه هنوز ساخته نشدهاند، درهم مي ريزند و تئوري ها و فرضيات ديگر جايگزين آنها مي گردد كه باز هم حياتشان كوتاه و ناپايدارتر است.»
اقبال مى گويد: قلب نوعى شهود درونى از بصيرت است كه موجب تماس ما به جنبه هايى از واقعيت ـ غير از آنهايى كه در برابر ادراك حسى قرار دارند ـ مى شود.
انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح والنبيّين من بعده و اوحينا الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاسباط وعيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان و آتينا داود زبوراً) نساء/۱۶۳
ما به تو وحى كرديم آن سان كه به نوح و پيامبران بعد از نوح وحى كرديم، به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندگان يعقوب و عيسى و ايّوب و يونس و هارون و سليمان وحى كرديم. و ما به داود پيامبر زبور داديم.