سعادت
سعادت حكمي است ازلي و كاري ابدي. جد و جهد بنده را در آن مجال نيست آنها كه بدان رسيدند، لا بل كه بقضيت ربوبيت و مشيت الهيت رسيدند.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
سعادت حكمي است ازلي و كاري ابدي. جد و جهد بنده را در آن مجال نيست آنها كه بدان رسيدند، لا بل كه بقضيت ربوبيت و مشيت الهيت رسيدند.
نميدانند كه خود بينان و عادت پرستان را بر درگاه ما آبرويي نيست و از الطاف كرم ايشان را هيچ نصيبي نيست.
دور باش از صحبت خودپرور عادتپرست
بوسه بر خاك كف پاي ز خود بيزار زن
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ الآية...: نشر بساط توقير قرآن است، و اخبار از بيان تعظيم آن قرآني كه جلال الهيّت مطلع قدم اوست و بتيسير ربوبيّت تنزل اوست كلامي خطير، نظامي بينظير، جان آسايي دلپذير، راهنمايي دستگير، هاربان را بند، عاصيان را پند، ظلمت حيرت را نور مبين، عصمت عبوديت را حبل متين، لفظ او موجز، معني او معجز، آيه او واضح، برهان او لائح، امر او ظاهر، نهي او زاجر، خبر او صدق، شهادت او حق، تأويل او جان آويز، تفسير او مهر انگيز بس قفلها كه بآواز دلها برداشتند، بس رقمهاي محبّت كه باو در سينهها نگاشتند، بس بيگانگان كه باو آشنا گشتند، بس خزائن معرفت كه باو پيدا گردند، بس خفتگان كه باو بيدار گردند، بس غافلان كه باو هشيار گردند، بس طالبان كه باو بمقصود رسيدند، بس مشتاقان كه باو دوست را يافتند هم يادست و هم يادگار، بنازش ميدار تا وقت ديدار!
بر مثال باراناند هر جاي كه رسد نفع رساند، هم در بوستان وهم در خارستان، هم بر ريحان هم بر امّ غيلان. همچنين اهل اسلام در راحت يكديگر و رأفت بر يكديگر يكسانند و يك نشاناند.
هر كه امروز در ميدان خدمت است بشارتش باد كه فردا در مجمع روح و ريحان است، و نه هر كه ببهشت رضوان، بكرامت روح و ريحان رسيد. بهشت رضوان غايت نزهت متعبدان است، و روح و ريحان قبله جان محبانست بهشت رضوان علّيين و دار الاسلام است، و روح و ريحان در حضرت عنديّة تحفه جان عاشقانست، هر كه حركات را پاس دارد ببهشت رضوان رسد هر كه انفاس را پاس دارد بروح و ريحان رسد. اين روح و ريحان كه تواند شرح آن و چه نهند عبارت از آن، چيزي كه نيايد در زبان شرح آن چون توان، بادي درآيد از عالم غيب كه آن را باد فضل گويند ميغي فراهم آرد كه آن را ميغ برّ گويند، باراني ببارد كه آن را باران لطف گويند سيلي آيد از آن باران كه آن را سيل مهر گويند.
ببيني بينقاب آن گه جمال چهره قرآن
چو قرآن روي بنمايد زبان ذكر گويا كن
«وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ» لا رادّ لقضائه و لا ناقض لامره، خداونديست كارگزار، راست كار، پاك داد، نيكو نهاد، كارها پرداخته بحكمت خود، بنيادها ساخته بعلم خود، حكمها رانده بخواست خود، هر كسي را قسمتي رفته و هر يكي را بر كاري داشته، چون ميداني كه بر وي اعتراض نيست و از حكم وي اعراض نيست بهر چه پيش آيد رضا ده كه جز ازين روي نيست، در راه دين منزلي بزرگوار تر از رضا دادن بحكم وي نيست و يافت كرامت قربت را و سيلتي تمامتر از رضا نيست.
الهي جلال عزّت تو جاي اشارت نگذاشت، محو و اثبات تو راه اضافت برداشت، تا گم گشت، هر چه رهي در دست داشت، الهي زان تو ميفزود و زان رهي ميكاست تا آخر همان ماند كه اوّل بود راست.
عافيت تني بود بيبلا و علت دمي بيهوا و بدعت دلي بيحسد و عداوت ديواني بيجفا و زلت، طاعتي بيريا و سمعت.چون اين پنج معني مرد را مسلم گردد نعمت دين و دنيا بر وي تمام گردد.