شمس كه در لغت فرس به آن « هو رخش» گويند طلسم و ربّ النّوعاعظم انوار عرضيّه يعنى سهرير كه همان « شهريور » است مىباشد و نزد ارباب فنّاين نور اعظم انوار طبقه عرضيّه است قهرا مصاحب آن و ربّ النّوعش نيز اعظمارباب انواع مىباشد.
شمس در اقليم افلاك فرمانفرما و سلطان تمام كواكب و انجم منيره ومستنيره است و مجرّد اينكه بعضى از كواكب چه بسا چند برابر شمس هستند يابعقول طوليّه از آن نزديكترند سبب اشرفيّت آنها نمىشود زيرا ملاك شرافت وفضيلت در كواكب شدّت نور و كثرت شعاع است و بسيارى از كواكب هستند كهدر حجم و ضخامت قابل قياس با شمس نيستند ولى اثر وجودى شمس كه به روزنهار و تدبير بياض و روشنائى عالم است در آنها نيست فلذا در وصف شمسگفتهاند همچون قلب انسانى است زيرا همانطورى كه حيات بدن و بقاء آن بهسلطان بدن يعنى قلب است عينا زندگانى عالم اجسام مرهون وجود شمسمىباشد.
و امّا ثالثا: طبق تقريرى كه از مرام مشّائين گذشت جسم فلك دوّم كهفلك ثوابت و فلك البروجش گويند مستند است به عقل ثانى پس بايد در عقل ثانىكه علّت است از جهات كثيره و وجود عديده مقدارى باشد كه وافى به صدورجهات متكثّره در معلول يعنى فلك هشتم باشد و حال آنكه چنين نيست زيرا جهاتصادره و انجم موجوده در اين فلك در كثرت بحدى هستند كه لا يحصيها الّا اللّهتعالى و لا يحيط عليها الّا خالقها و بارئها در حالى كه جهات در عقل دوّم را دوازدهتا هيجده گفتهاند.پس در نتيجه بايد كثرت اين عالم هستند به عقول عرضيّه و قواهر متكافئهباشد تا لوازم باطله ثلاث پيش نيايد.
[ بازدید : ] [ امتیاز :
]