مرثيه
خيز ز جا محشر عظمي ببين يا اخي
حركت بي شرمي اعدا ببين يا اخي
ناله طفلان بثريا ببين يا اخي
آوخ از اين خيرگي اين سپاه ياحسين
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
خيز ز جا محشر عظمي ببين يا اخي
حركت بي شرمي اعدا ببين يا اخي
ناله طفلان بثريا ببين يا اخي
آوخ از اين خيرگي اين سپاه ياحسين
گريه نمايم به تن اطهرت يا سرت
يا به لب تشنه از خون ترت پيكرت
يا كه به عباس و علي اكبرت اصغرت
درد تو بنمود دلم را تباه يا حسين
آخر اي ظالم بي دين جگرم خون كردي
هر دو دستان من از بند بيرون كردي
ز اين عزا غم بدل فاطمه افزون كردي
عاصي زار كند خاك دو عالم بر سر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
بي سبب كرده مرا زاده مرجانه قتيل
بي جهت كرده انداين قوم مرا خوار و ذليل
اهل بيتم همه با درد و غم و آه و عويل
سوخت از ماتم من اهل دو عالم يكسر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
من كه مجروح ز تيغ ستم عدوانم
سيل خون پيكر من بين كه چسان غلطانم
در تف دشت بلا با همه يارانم
اي لعين رحم نما بر من زار مضطر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
نه من اي ناكس ملعون پسر پيغمبرم
باشم انسان بنمودند تنم را بي سر
پاره شدپيكرم از ضربت تيغ و خنجر
ديگر از كشته چه خواهي تو ايا كمتر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
جز محبت به تو اي شوم جفاگر كردم
چه بدي با تو من بي كس مضطر كردم
من چه تقصير بحق تو ستمگر كردم
تا كه امروز بحقم بنمائي كيفر
شرم بنما ز خدا قطع مكن دست مرا
ظالم از بهر چه سازي تو جدا شست مرا
من كه اندر ره حق نيستي و هست مرا
داده ام روز ازل بهر وفاي داور
گر سرم بود بريده ز قفا شمر لعين
برد انگشت مرا بجدل از بهر نگين
بهر يك بند عذاري بنمودي تو كمين
تا كني قطع دو دستان من اي بد اختر
ساربان من پسر فاطمه ام اي كافر
دست من دست خدا باشد ايا كافر كيش
قلب زهرا شود از اين عملت زار و پريش
مزن اي شوم ستمگر بدل زارم نيش
نيست يك جاي درستي به تنم اي ابتر