نار و نور
مركب لنگست و راه دورست اين راه بريدنم خيال است صد قرن چو باد اگر بپويم با اين همه گر دمى برآرم دانى تو كه سر كافرى چيست بى او نفسى مزن كه ناگاه بگذر ز رجا و خوف كاين جا چه جاى خيال و نار و نورست .
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
مركب لنگست و راه دورست اين راه بريدنم خيال است صد قرن چو باد اگر بپويم با اين همه گر دمى برآرم دانى تو كه سر كافرى چيست بى او نفسى مزن كه ناگاه بگذر ز رجا و خوف كاين جا چه جاى خيال و نار و نورست .
پيامبر (ص): «مَنْ اَحَبَّ لْقاءَ اللّهِ، اَحَبَّ اللّهُ لِقائَهُ: هر كه ديدار خدا را دوست بدارد، خدا ديدار او را دوست مىدارد».
روشن كننده آسمانها و زمينها بر مؤمنان و دوستان مصور اشباح است و منور ارواح، جميع الانوار منه، و همه نورها ازوست، و قوام همه بدوست، بعضي ظاهر و بعضي باطن.
صدف انسانيّت را چه بيني؟ آن در بين كه در درون صدف است آري چنين است و لكن ميدان كه نه در هر صدفي درو گوهر بود، چنانك نه در هر شاخي ميوه و ثمر بود، نه در هر چاهي يوسف دلبر بود، نه بر هر كوهي موسي انور بود، نه در هر غاري احمد پيغامبر بود، نه در هر دلي ياد دوست مهربان بود، نه در هر جاني مهر جانان بود، دلي كه درو ياد اللَّه بود در كنف رعايت و در خدد حمايت معصوم بود، جاني كه درو مهر جانان بود در بحر عيان غرقه نور بود.
مشتي خاك را چه اهليّت آن بود كه سكّان حظائر قوس و خطباء منابر انس پيش وي سجده كنند.نه نه ،كه آن مرتبت و منقبت و منزلت نه دربان گل را بود كه آن سلطان دل را بود.
انسان كامل همچنان كه آيينه حق نماست و خداى سبحان ذات خود را در آن مشاهده مى كند, آيينه شهود تمام عالم هستى نيز مى باشد.
«هو حبل الله المتين، و عروته الوثقي، و طريقته المثلي، المؤدّي الي الجنّة و المنجي من النّار ،لايخلق من الأزمنة، و لا يغثّ علي الألسنة، لأنّه لم يجعل لزمان دون زمان، بل جعل دليل البرهان و حجّة علي كل انسان، لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد.»
قرآن ريسمان محكم خداست و حلقه با استقامت وي، راهي حق گونه اش، برنده به بهشت، نجات دهنده از جهنم است، نسبت به زمان ها كهنه نمي شود، بر زبان ها فاسد نمي شود، زيرا قرآن براي زماني مخصوص قرار داده نشده، بلكه قرآن راهنما و برهان بر هر انساني است، باطل از هيچ سو بر آن وارد نمي شود، از سوي خداي حكيم و حميد نازل شده است.
«واعلموا أنّ الله يحول بين المرء و قلبه»، زيرا خداوند مالك حقيقي هستي انسان است و تمام وجود و نيروهاي وجودي او را خداوند به وي تمليك و اعطا كرده است، پس خدا از خود انسان به او نزديك تر است و در حقيقت خداوند بين انسان و نيروهاي وجودي اش قرار دارد و آنها را به او تمليك مي كند.
«انسان نام است براى جسدِ معيّن و نفسِ معيّن كه ساكن در آن جسد است و جسد و نفس دو جزء براى آن مى باشند و تمام وجود انسان از طبيعت (جسم) و جوهرى (نفسى) است كه نفس ذات اوست و هنگامى كه به مقام خليفة اللهى رسيد هيچ انفعالى در ذاتش صورت نمى گيرد.»
بنده مؤمن را در اين اشارتي و بشارتيست، اشارتي پيدا و بشارتي بسزا، ميگويد مؤمن كه اتّباع فرمان كند و سرّ خود از مواضع نهي بپرهيزد و دل را با مشاهده حق پردازد و بتواضع پيش فرمان باز شده و نظر حق پيش چشم خويش داشته و باطن خود را از ملاحظت اغيار پاك كرده، ربّ العالمين اين چنين بنده را سبب نجات و سعادت خلق گرداند، ديدار وي شفاء دردمندان و سخن وي پند مؤمنان و مجالست وي زيادت درجه عابدان.