حقوق
لب و دندان ترا اى بسا حقوق نمك
كه هست بر جگر ريش و سينه هاى كباب
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
لب و دندان ترا اى بسا حقوق نمك
كه هست بر جگر ريش و سينه هاى كباب
پيامبر (ص): «مَنْ اَحَبَّ لْقاءَ اللّهِ، اَحَبَّ اللّهُ لِقائَهُ: هر كه ديدار خدا را دوست بدارد، خدا ديدار او را دوست مىدارد».
ذات حضرت احديت آگاه و عالم به تمام موجودات كليه و جزئيه و بسيط و مركب و فلكي و عنصري و زماني و دهري ، و سرمدي و مجرد و مادي و برزخي است ، و از احاطه علم او ذره اي از ذرات «غيب و شهود» و آفرينش خارج نيست .
شير خدا شاه ولايت علي
صيقلي شرك خفي و جلي
روز احد چون صف هيجا گرفت
تير مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پيكان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شكفت
روي عبادت سوي محراب كرد
پشت به درد سر اصحاب كرد
خنجر الماس چو بنداختند
چاك بتن چون گلش انداختند
گل گل خونش به مصلا چكيد
گشت چو فارغ ز نماز آن بديد
اين همه گل چيست ته پاي من
ساخته گلزار مصلاي من
صورت حالش چو نمودند باز
گفت كه سوگند به داناي راز
كز الم تيغ ندارم خبر
گرچه ز من نيست خبردارتر
طاير من سدره نشين شد چه باك
گر شودم تن چو قفس چاك چاك
جامي از آلايش تن پاك شو
در قدم پاك روان خاك شو
شايد از اين خاك به گردي رسي
گرد شكافي و به مردي رسي
بود مرد تمامى آنكه از تنها نشد تنها
به تنهائى بود تنها و با تنها بود تنها
راه ملامت زسلامت بپوي
اهل ملامت كه سلامت روند
راه سلامت به ملامت روند
عشق و شكايت زملامت كه چه
عاشقي و زهد و سلامت كه چه
از قعر گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گيتي را حل
بيرون جستم ز قيد هر مكر و حيل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
كسي كه ناز مرا مي كشيد مادر بود
كسي كه حرف مرا مي شنيد مادر بود
كسي كه گنج بدستم سپرده بود پدر
كسي كه رنج به پايم كشيد مادر بود
كسي كه شيره جان مي مكيد من بودم
كسي كه روح به تن مي دميد مادر بود
كسي كه در دل شب از صداي گريه من
سپندوار زجا مي جهيد مادر بود
كسي كه خاري اگر پيش پاي من مي ديد
چو غنچه جامه به تن مي دريد مادر بود
كسي كه دور اگر مي شدم ز دامانش
برهنه پا ز پيم مي دويد مادر بود
ز دست دشمن هستي در اين سيه بازار
كسي كه جان مرا مي خريد مادر بود
كنار بستر بيماريم پرستاري
كه تا به صبح نمي آرميد مادر بود
بروزگار جواني كسي كه قامت او
به زير بار محبت خميد مادر بود
كسي كه در غم و اندوه و در پريشاني
به دردهاي دلم مي رسيد مادر بود
گهي خشونت و تندي گهي عطوفت و مهر
نشان و مظهر بيم و اميد مادر بود
گهي دعا و ثنا گاه ناله و نفرين
بهشت و دوزخ و وعد و وعيد مادر بود
غرض كسي كه ز دنيا و آرزوهايش
براي خاطر من دل بريد مادربود
كشيد رنج ز آغاز زندگي تا مُرد
كسي كه خير ز عمرش نديد مادر بود
يكي شكسته قفس ماند و خسته مرغي زار
كه از ثَري به ثريا پريد مادر بود
چو درگذشت نگارنده با تأسف گفت
كه آن براه محبت شهيد مادر بود
همواره از نعمتهايي كه زندگي به تو بخشيده است شاد باش و به خاطر آنچه كه نداري گله مند نباش، ساختمان با سنگ هايي ساخته مي شود كه در دسترس اند نه با سنگ هاي حياط خانهٔ ديگران.