كيهان
دلا نبود ثباتي پايه اين چرخ كيهان را
چو خوش بگرفته سخت اين بناي سست بنيان را
از اين سوداي بيسود جهان صرف نظر بنما
كز اين سودا در آخر كس نديده غير خسران را
بود سرمايه عمرت پي آمال روز و شب
كند سرقت ز تو هر دم متاع دين و ايمان را
مشو پايند اين قيد تعلقهاي جسماني
ازين آب و گل هستي بيفشان دست و دامان را
به زندان جهالت از ضلالت داده ماوا
تو آن عقلي كز او بايد عبادت كرد رحمان را
كمال آدمي جو كز ملك دادت شرف يزدان
چو بر تشريف كرمنا مشرف كرد انسان را
به شكر اينكه اندر سفره داري لقمه ناني
به هنگام توانايي بجو حال ضعيفان را
ز (يوماً كان شر امستطيرا) گرامان خواهي
پذير از «يطعمون» ايتام و مسكين و اسيران را
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]