ربّ الارباب
چشم تو و خورشيد جهان تاب كجا؟
ياد رخ دلدار و دل خواب كجا؟
با اين تن خاكى, ملكوتى نشوى
اى دوست! تراب و ربّ الارباب كجا؟
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
چشم تو و خورشيد جهان تاب كجا؟
ياد رخ دلدار و دل خواب كجا؟
با اين تن خاكى, ملكوتى نشوى
اى دوست! تراب و ربّ الارباب كجا؟
ديديم نهان گيتى و اصل دو جهان
وز علت و معلول برگذشتيم آسان
آن نور سيه ز لا فقط برتر دان
زان نيز گذشتيم نه اين ماند و نه آن
شنيدهام سخنى خوش كه پير كنعان گفت
فراق يار نه آن مىكند كه بتوان گفت
حديث هول قيامت كه گفت واعظ شهر
كنايتيست كه از روزگار هجران گفت
اگر بىهيچ نورى مرده باشى
ميان صد هزاران پرده باشى
ز خود غايب مشو در هيچ حالى
كه تا هر ساعتى گيرى كمالى
شب هجرست و مرگ خويش خواهم گو بيا امشب
اجل روزى چو سويم خواهد آمد گو بيا امشب
هفت سال ايوب با صبر و رضا
در بلا خوش بود با ضيف خدا
تا چو واگردد بلاى سخت رو
پيش حق گويد بصد گون شكر او
گفت حق ايوب را در مكرمت
من بهر موى تو صبرى دادمت
هين بصبر خود مكن چندين نظر
صبر ديدى صبر دادن (ده) را هم نگر
صبح لايح چيست؟ آن صبح ازل
حضرت ذات احد، عز و جل
چيست آن نور احد، صبح ازل
اول است و باطن است و لم يزل